يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ

درباره سايت

منجی عصر

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

۱۸ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است

حزب اللهی بودن را با همه تراژدی هایش دوست دارم

 مذهبی ادبی عاشقانه دلنوشته مناجات نامه

فحش اگر بدهند آزادی بیان است،
جواب اگر بدهی بی فرهنگی است!

سوالی اگر بکنند آزاد اندیشند،
سوال اگر بکنی تفتیش عقاید!

تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند،
جواب اگر بدهی دروغگویی!

مسخره ات بکنند انتقاد است،
جواب اگر بدهی بی جنبه ای!

اگر تهدیدت کنند دفاع کرده اند،
اگر از عقایدت دفاع کنی خشونت طلبی!

حزب اللهی بودن” را با همه تراژدی هایش دوست دارم.

سید مرتضی آوینی

پدر عشق بسوزد .......به تو باور دارد ....

 عاشقانه

پدر عشق بسوزد .......به تو باور دارد .... ۰ نظر

بی سبب نیست زمین سینه ی پر پر دارد

به خدا چشم تو یک فاجعه در بر دارد

با نسیم سحری شعله نکش می ترسم

کلبه ی حوصله ی شهر ترک بردارد

گر چه از بودن با تو تن ِ من می لرزد

فکر تو خواب و خیالی ست که در سر دارد

من به تو خندیدم چون که می دانستم!

 عاشقانه

من به تو خندیدم  چون که می دانستم! ۱ نظر

تو به من خندیدی و نمی دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  
سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

حمید مصدق ( خرداد ۱۳۴۳)

 

من به تو خندیدم 
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 
پدرم از پی تو تند دوید 
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 
پدر پیر من است

می دانی

 عاشقانه

می دانی ۰ نظر

از خانه که می آیی

 یک دست مال سفید
پاکتی سیگار

گزیده شعر فروغ

 و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است ....

تو مرا بردی به شهر یادها

 عاشقانه

تو مرا بردی به شهر یادها ۱ نظر

تو مرا بردی به شهر یادها،

من ندیدم خوش‌تر از جادوی تو،

ای سکوت ای مادر فریادها



گم شدم در این هیاهو گم شدم،

تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم،

زندگی پر بود از فریاد من!

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی

 عاشقانه

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی ۱ نظر

گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

سالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک

 عاشقانه

سالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک ۱ نظر

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت

سالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک

 دلم از مهر تو آکنده هنوز

 دفتر عمر مرا

 دست ایام ورقها زده است

 زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست

 در خیالم اما

 همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز

 در قمار غم عشق

 دل من بردی و با دست تهی

 منم آن عاشق بازنده هنوز

 آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

 گر که گورم بشکافند عیان می‌بینند

 زیر خاکستر جسمم باقیست

 آتشی سرکش و سوزنده هنوز

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

 عاشقانه

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد ۰ نظر

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و

من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم

تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی

من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟

یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من

در پس پرده ایمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم

غ.طریقی

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

 عاشقانه

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست ۰ نظر

بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد...

و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست

نسیم با هوس رخت های روی طناب

به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست

کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟

میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست

بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم

دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست

به شیشه می خورد انگشت های باران...آه...

شبیه در زدن تــــو...ولـــــی صدای تـــو نیست

تــــو نیستی دل این چتــــر ،  وا نخــــواهد شد

غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...

ا.معادی

ساده از "من بی تو می میرم" گذشتی خوب من

 عاشقانه

ساده از "من بی تو می میرم" گذشتی خوب من ۰ نظر

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

 عاشقانه

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو ۰ نظر

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم باد های سرد پرپر می شوم

چه کرده ای تو با دلم

 عاشقانه

چه کرده ای تو با دلم ۰ نظر

تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود 
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود

به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود

کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود

بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
...
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود

بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست

 عاشقانه

بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست ۰ نظر

بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست
گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست

بگذار  دست های  تـــو  با  گیسوان  من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست

دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!

آزار  می رسانــم  اگـــر  خشمگیــن  نشو
از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست

من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست

آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست

 

م.عباسلو