يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۵۴ ب.ظ

درباره سايت

منجی عصر

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

ویژه ها


آیت الله بهجت را می‌گویم

آقا از حرم که می‌خواست برگردد، مشت‌هایش را می‌بست و دیگر باز نمی‌کرد تا برسد خانه و روی سر بچّه‌ها دست بکشد.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

چند ساعت مانده بود به اذان صبح.

طبق معمول بلند شده بود برای تجدید وضو.

هوا خیلی سرد بود.

از اتاق بیرون رفته بود.

آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود، بلند شود.

چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند، دیده بودند؛ در حالی که بدنش از سرما خشک شده، همان طور که روی زمین افتاده، دارد ذکرهایش را می‌گوید. گفته بودند: خُب چرا صدا نکردید؟

گفته بود: خُب نخواستم اذیّت بشوید.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

یکی از اطرافیان بچّه‌شان از جایی پرتاب شده بود و توی کُما بود.

زنگ زده بودند برای التماس دعا.

آقا آن رقّت قلب همیشگی را که وقتی کسی التماس دعا می‌گفت، پیدا نکرده بود.

یکی از اهل خانه پرسیده بود: جریان چیست؟

گفته بود: وقتی اجل کسی حتمی است، کاری نمی‌شود کرد.

اینها از ما شاکی باشند بهتر است تا اینکه از خدا شاکی باشند.

در عوض ما دعا می‌کنیم خدا به بهترین نحو برایشان جبران کند.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

کارهای شخصی‌اش را به هیچ وجه به کسی نمی‌گفت.

مثلاً می‌آمد پایین می‌دید که دندان‌هایش را جا گذاشته، بر می‌گشت بالا دندان‌ها را برمی‌داشت یا دنبال عصایش که می‌خواست بگردد، به هیچ کس نمی‌گفت.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

مشهد که می‌رفتند خیلی مقیّد بود که در نگه‌داری از بچّه‌ها کمک کند تا عروسشان هم به زیارت برسد.

می‌گفت: بچّه‌ها را بگذارید پیش من. وسایل و خوراکی‌هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت.

از حرم که برمی‌گشتند، می‌دیدند آقا بچّه را بغل کرده تا آرام باشد یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می‌برد که بیدار نشود و در حال ذکر و عبادت خودش است…

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

مقیّد بود که تولّد افراد را بهشان تبریک بگوید.

بعضاً به بچّه‌ها هم هدیه می‌داد.

به عروسشان هم همین طور. روز تولّدش که می‌شد می‌گفت: غذای کافی درست کنید.

و فقرا و همسایه‌ها را اطعام کنید.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

آن وقت‌ها که بچّه کوچک داشتند، به خانمش گفته بود: فقط مراقب بچّه‌ها باش. لازم نیست به خاطر من مطبخ بروی. یک آب ساده هم که توی هاون بکوبی با هم می‌خوریم.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

امان از آن روزی که برای گرفتاری یک کسی یا شفای مریضی به آقا التماس دعا می‌گفتند.

یک ریز آقا باید حال آن شخص را می‌پرسید، ببیند گرفتاری‌اش برطرف شده یا نه.تا خبر برطرف شدن گرفتاری را هم نمی‌شنید، دست بردار نبود.

باید مواظب بودند وقتی التماس دعا می‌گویند، یک جوری بگویند که آقا بو نبرد که آن گرفتاری چه بوده.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

یکی از مرغ‌ها مریض شده بود.

خیلی حالش بد بود.

اهل خانه چندان موافق نبودند که مرغ‌ها از قفس بیرون بیایند.

خُب کثیف کاری می‌شد.

آقا هر روز مرغ مریض را یک ساعتی از قفس بیرون می‌آورد و خودش بالای سرش می‌ماند و مراقب بود.

می‌گفت: خُب حیوان باید قدم بزند که حال و هوایش عوض شود و «بهبود» پیدا کند.

یک ماهی بود که حیوان کاملاً حالش خوب شده بود…

فردای عصری که آقا رحلت کرد، دیده بودند که حیوان هم مرده …

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

مقیّد بود مرغ و خروس توی خانه داشته باشند.

و هم مقیّد بود رسیدگی به مرغ و خروس‌ها را خودش تنهایی انجام دهد.

صبح از مسجد که برمی‌گشت، اوّل آب و دانه مرغ و خروس‌ها را می‌داد و قفسشان را مرتّب می‌کرد.

خودش پوست خیارها و غذاهای مانده را از توی خانه جمع می‌کرد، می‌آورد برای حیوان‌ها.

بعد ظرفی را که با آن غذا آورده بود، توی حوض می‌شست و می‌آورد داخل خانه. یک بار هم اوّل شب به مرغ و خروس‌ها سر می‌زد.

یک بار هم بعد از عبادت یک ساعته سرشب‌هایش. یک بار هم موقع خواب که روی قفس را با پتوی مخصوصشان می‌پوشاند.

می‌گفت سرما می‌خورند.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

بچّه توی حیاط بازی می‌کرد.

هی دور و بر درخت انار می‌پلکید.

آقا هی می‌گفت: از دور و بر آن درخت بیا این طرف بازی کن.

فعلاً دور و بر آن درخت نباش.



بچّه گوش نمی‌کرد.

تا اینکه زنبور دستش را نیش زد.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

رفته بودند آقا برایشان خطبه عقد بخواند.

آقا خطبه را که خوانده بود، به عروس و داماد گفته بود: حالا یک سفارش به عروس خانم دارم. یک سفارش هم به آقا داماد. منتها وقتی سفارش عروس خانم را می‌گویم آقا داماد باید گوشش را بگیرد و نشنود. وقتی هم سفارش آقا داماد را می‌گویم عروس خانم باید گوشش را بگیرد و نشنود.

حالا کدامتان اوّل دست روی گوشش می‌گذارد؟…

بعد گفته بود: شوخی کردم. نمی‌خواهد دست توی گوشتان فرو کنید.

امّا هر کدامتان بدانید که نباید به سفارش آن یکی کاری داشته باشید.

منظور آقا این بود که عروس و داماد نباید یک سره توی روی هم در بیایند و بگویند چرا به سفارش آقا عمل نکردی …

هر کس باید به فکر سفارش خودش و وظیفه خودش باشد…

عاقد آیت الله بهجت بود.

داماد هم علیرضا پناهیان بود.

٭٭٭

دختر بچّه پرتقال دلش خواسته بود.

مادرش گفته بود: توی این فصل پرتقال از کجا پیدا کنیم؟

بعد از چند دقیقه دختر بچّه با یک پرتقال وارد اتاق شده بود.

هیچ کس نمی‌دانست این پرتقال را کی دست او داده.

آقا فرموده بود: این بچّه توی حرم دلش پرتقال خواسته بود.

حالا با قاعده به او پرتقال داده‌اند.

منظور آقا این بود که توی حرم هر چیزی که واقعاً دلت بخواهد با قاعده می‌آورند، بهت می‌دهند.

«با قاعده» یکی از آن تکیه کلام‌های شیرین آقا بود.

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

می‌گفت: بچّه‌ها را که حرم می‌برید.

حتماً خوراکی دستشان بدهید که توی حرم بخورند…

آیت الله بهجت را می‌گویم.

٭٭٭

اگر ناراحتی یا غم و غصّه‌ای توی صورت کسی می‌دید، حتّی پیش آمده بود که نمازش را نمی‌خواند تا یک جوری آن ناراحتی را برطرف کند و صورت آن شخص را خوشحال ببیند، آن وقت نمازش را می‌خواند.

می‌گفت آدم اگر یک نفر را خوشحال کند، همان موقع خدا یک ملک خلق می‌کند که او را از بلاها مصون نگه دارد.

آیت الله بهجت را می‌گویم.


فردا دیر است، همین امروز وضو بساز!

طیّ یک‌ سال و نیم گذشته، وقتی جریان حوادث «سوریه» بالا گرفت، بارها، مستقیم و غیر مستقیم در معرض این سؤالات قرار گرفتیم که: آیا ممکن است آنچه در سوریه می‌گذرد، مصداق پیش‌بینی روایت‌ها درباره خروج سفیانی از شام باشد؟

هرچه بر میزان جنایت‌های سلفی‌ها، به عنوان فرزند‌خواندگان ابوسفیان و معاویه نیز افزوده شد، بر این گمان دامن زد؛ به ویژه، وقتی که گردان‌های شمر، حرمله و معاویه و … از سی و سه کشور دنیا در سوریه، روی حجاج بن یوسف ثقفی را سفید کردند و به رسم سفیانی، شکم زنان را دریدند و کودکان بیگناه را سر بریدند.

همواره در پاسخ سؤال‌کنندگان محترم عرض کرده‌ام: باید منتظر شد. ما هم امید داریم، برآیند وقایع، به اوّلین نشانه حتمیّ ظهور، یعنی خروج سفیانی بیانجامد. شتاب نکنید! امید می‌ورزیم این درد جانکاه که امروز شرق اسلامی را به ستوه آورده، فرزند مبارک موعود را ثمر دهد.

موضوع این مقاله، آنچه ما نشانه رفته‌ایم ـ وقایع سوریه و سفیانی ـ نیست. موضوع مقاله، «خودمان» هستیم.

بی مقدّمه عرض می‌کنم در طول تاریخ حیات بشر بر پهنه خاک، از میان میلیون‌ها و شاید میلیاردها زن، تنها و تنها یک زن و آن هم برای یک بار بی دیدار شویی، باردار و به اذن‌الله فرزندی مبارک را به خلق عالم هدیه نمود و او حضرت مریم عذرا(س) بود؛ وگرنه، حسب سنّت ثابت آفریدگار هستی، همواره فرزندان جسم و جان آدمی، پس از دیدار زنی و مردی و تزویج آن دو پای به عرصه حیات گذارده‌اند تا دانسته شود آنکه بی ازدواج، تولّد فرزندی را چشم ‌می‌دارد، خام طمعی بیش نیست.

زایش جان آدمی نیز همچون زایش جسم او در گرو تزویج است. تا روح خام، همچون رَحِمْ خام، پذیرای نطفه قوی معرفت نشود و در ازدواج با روح بلند مردان صاحب معرفت بارور نگردد، فرزند «آگاهی و آمادگی» به دنیا نمی‌آید تا در میدان عمل مجاهدانه، پرده‌های جهالت، بی‌خردی، بی‌ایمانی، لاقیدی و ناپاکی دریده شود و نور ایمان و رستگاری از افق زندگی انسان‌ها سربزند. از اینجاست که می‌بایست از خود بپرسیم: در شمارش روزان و شبان و پیگیری حوادث جاری در شرق اسلامی، زایش کدامین رَحِمْ بارور را چشم ‌می‌داریم؟

به فرض آنکه، حَسبِ مشیّت الهی و در پاسخ به درخواست تنومندترین و پربارترین درخت وجود فرزندان انسان، در ادامه وقایع شامات، واقعه شریف ظهور فرزند مقدّس ایمان و انسان حادث شود، در آن شرایط، در پناه کدام نبیّ ‌مرسل، ولیّ یا قدّیسی می‌توان قرار گرفت؛ در حالی که در اثر خامی و عدم آگاهی و آمادگی، به انکارش خواهیم نشست یا آنکه، با شمشیر آخته در مصاف با او درخواهیم آمد؟

درباره مقابله و انکار بسیاری از این امّت در وقت ظهور، روایت‌های بسیاری وارد شده است.

بادهای مسموم و ناپرهیزگاری، چنان جسم و جان ما را ضعیف و رنجور ساخته که بیم آن می‌رود که از شاخه نحیف و شکوفه‌های پلاسیده و پژمرده آن، هیچ میوه و ثمری نیاید.

مطالعه ساده سلسله وقایع و حوادث جاری، ما را متذکّر می‌سازد که به همان سان که آژیرهای خطر پیش از حمله هوایی، انسان‌ها را به پناهگاه فرا می‌خواند تا از هجوم بمب‌ها مصون بمانند، وقایع سخت پیرامونی، در جغرافیای شرق و غرب عالم نیز، آژیرها را به صدا درآورده‌اند تا همگان به پناهگاه پناه برند.

حال باید پرسید: چگونه است که به‌رغم این‌همه خطر ، به جای جستن جان پناه، در فضای باز، آسمان شب را در جست‌وجوی هواپیمای مهاجم می‌کاویم؟

در حدیثی شریف، حضرت امام صادق (ع) با اشاره به امتحانات سخت سال‌های غیبت و زمین خوردن بسیاری از مردم در آن میانه می‌فرمایند:

«إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَأْتِیکُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ وَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّی تُمَیَّزُوا وَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّی‏ تُمَحَّصُوا؛

این امر (فرج امام زمان(عج) ) برای شما محقّق نمی‌شود؛ مگر بعد از نا‌امیدی، نه به خدا قسم محقّق نمی‌شود تا اینکه (خوب و بد شما) از هم جدا شوید. نه به خدا قسم محقّق نمی‌شود؛ مگر اینکه از ناخالصی‌ها پاک شوید.»۱

خود بنیادی، چنان انسان امروز را مست و به خود غرّه ساخته و اعتماد به نفس شیطانی چنان امر را بر ساکنان کنونی زمین مشتبه ساخته است که خود و مردمی چونان خود را مستغنی از امام راهبر منصوب از سوی حق می‌شناسند و تدبیرگری نفسانی را کافی برای تجربه عدالت تمام، امنیّت تمام و برخورداری تمام می‌دانند. از اینجاست که چونان مردمی سیر و مستغنی، واقعه شریف و عظیم ظهور کبرای منجیّ منتقم را در حاشیه حیات خویش و زنگ تفریح روزان و شبانِ آفت‌زده، تلقّی می‌کنیم.

با مراجعه به روایت سابق، می‌توان دریافت که: تنها در پناه یأس از خود و مردمی چونان خود، رجوع حیث تفکّر (در احساس اضطرار تمام) معطوف به امام مبین، صاحب عصر و زمان می‌شود؛ مگر نخوانده‌ایم که دعا، در وقت احساس اضطرار تمام، به هدف اجابت می‌رسد؟

«أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ؛۲

[کیست] آن کس که دعای مضطرّ را اجابت می‏کند و گرفتاری را برطرف می‏سازد و شما را خلفای زمین قرار می‏دهد؛ آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر می‏شوید!»

در حدیث دیگری امام صادق (ع) می‌فرمایند:

«لَاوَ اللَّهِ، لَایَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتّی‏ تُغَرْبَلُوا؛ لَاوَ اللَّهِ، لَایَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ‏ حَتّی‏ تُمَیَّزُوا؛ لَاوَ اللَّهِ، لَایَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاس؛۳

نه قسم به خدا! آنچه چشم‌انتظارش هستید، واقع نمی‌شود تا اینکه غربال شوید. نه به خدا قسم! آنچه چشم انتظارش هستید، واقع نمی‌شود تا اینکه (خوب و بدتان) از یکدیگر تمییز داده شوند. نه به خدا قسم! آنچه چشم انتظارش هستید، واقع نمی‌شود؛ مگر پس از یأس و ناامیدی.»

از این‌روست که از خود می‌پرسم:

راستی؛ پیش از چشم داشتن به زمینه‌های خروج سفیانی و آنچه در سوریه می‌گذرد، تا چه حد، نگاهمان معطوف به وضع خودمان است؟

جمله پیشامدها، سختی‌ها و آنچه که از تلخ  و شیرین روزگار و ابنای روزگار به ما می‌رسد، دام‌هایی گسترده‌اند تا مردم غربال شوند و در آزمودگی تمام از هم جدا شوند و این خود، ناظر بر حکمت خداوند کریم است.

تا معلوم شود صالح کیست و طالح ره به کدامین دیار می‌پوید.

در عصر و روزگار ما، دام‌های گسترده ابلیس و جنودش بسیاری از ناپرهیزگاران را به فسق و جماعتی دیگر را مبتلای فساد کرده است.

میان‌حالان، آرام و در سکوت به جمع فاسدان و مفسدان می‌پیوندند و فاسدان، آرام و در سکوت به صف فاسقان تا زنجیره فرمان‌برداران ابلیس تکمیل و زمینه‌های حکومت پلیدش، قبل از ظهور کبرای امام حق کامل شود.

در این وقت است که باید به خدا پناه برد.

بدا به حال ما آنکه، در عین ابتلاء به فسق و فساد، خود را برگزیده، گل سرسبد و در زمره شیعیان نشان شده آل محمّد(ص) می‌شناسد.

• بدا به حال آنکه ناپرهیزگاری، رزق حلال و طیّب و طاهر را به حرام و شبهه آلوده  کرده است. در حالی که از خود نمی‌پرسد؛ آنچه  را که می‌خورد و در انبان می‌انبارد از کجا آمده و سهم کدامین فقیر و مسکین و درمانده را در خود پنهان دارد؟

• بدا به حال آنکه تظاهر به دین‌داری را دامی برای شکار ضعیفان و چپاول مایملک بی‌پناهان کرده‌ است؛

• بدا به حال آنکه مشی در جاده مفسدان و فاسقان را نشانه شخصیّت و آراستگی دانسته و بدان فخر می‌فروشد؛

• بدا به حال آنکه دیگر بار، عهد جاهلی را پاس داشته و دین را به دنیا می‌فروشد؛

• بدا به حال آنکه در عین ابتلا به نجاسات ظاهری و باطنی، خود را در زمره منتظران ظهور می‌شناسد.

حضرت امام زمان(عج)، در توقیع مبارک خویش متذکّر می‌شوند:

«فَإِنَّ‏ أَمَرنَا یَبْعَثُه‏ فَجْأَه؛۴

همانا به حقیقت کار ما [فرج و ظهور] را به طور ناگهانی برمی‌انگیزد.»

و این برانگیختگی ناگهانی، همان شهاب ثاقبی است که در میان شبی طولانی و سیاه فرود می‌آید؛ در حالی‌که هیچ‌کس آمدنش را باور نمی‌آورد.

امام باقر (ع) فرمودند:

«یَظْهَرُ کَالشِّهَابِ‏ الثَّاقِبِ‏ فِی اللَّیْلَهِ الظَّلْمَاء؛۵

امام عصر(عج) همچون شهاب ثاقب (سنگ آسمان شکافنده) در شب تاریک ظاهر می‌شود.»

برای نزدیک بودن واقعه شریف ظهور، صدها نشانه در آسمان و زمین می‌توان سراغ گرفت. مگر در دعای شریف عهد نفرمودند:

«إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً  وَ نَراهُ قَرِیباً؛

آنان [منکران] آن را دور می‌بینند و ما نزدیک می‌شناسیم.»

با صمیمیّت تمام با خود می‌گویم:

برای نزدیک بودن خودم به «خالصان از غربال گذشته چشم به راه» چه نشانه‌هایی می‌توان سراغ گرفت؟

به خود نهیب می‌زنم:

فردا بسیار دیر است. همین امروز و همین ساعت باید اذان سر داد، اقامه خواند به نماز ایستاد.

«حَیَّ عَلَی الصَّلَاهِ! حَیَّ عَلَی‏ الْفَلَاحِ!‏ حَیَّ عَلَی‏ الْفَلَاحِ‏ حَیَّ عَلَی خَیْرِ الْعَمَل!»

‏نماز و فلاح و ورود به خیرترین عمل، جز با قامت بستن بر آستان حضرت ولیّ الله الاعظم، مهدی صاحب الزّمان، ارواحنا له الفداء راست نمی‌آید.

قامت‌بستن، جز با وضو و تطهیر جسم و جان از همه آنچه که از نجاسات ظاهری و باطن بر خود بسته‌ایم، راست نمی‌آید.

کدامین مؤمن را می‌توان سراغ گرفت که پیش از تطهیر و وضو، به نماز ایستاده باشد؟

به خود نهیب می‌زنم:

فردا دیر است، همین امروز وضو بساز!

اسماعیل شفیعی سروستانی

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص۱۱۱، ح۲۰٫

۲٫ سوره نمل، آیه ۶۲٫

۳٫ مجلسی، بحارالانوار، همان، ص ۱۱۲، ح۲۳٫

۴٫ طبرسی، احتجاج، ج۲، ص ۳۲۴٫

۵٫ مجلسی، بحارالانوار، همان، ج۲۴، ص۷۸٫


در صبح جمعه ای که نوشتند می رسی

تا دست کردگار تو را بی نشان نوشت

گفتم مگر که می شود از آسمان نوشت؟

حالا دگر که می شود و می توان نوشت

باید تو را همیشه امام زمان نوشت

هم کنیه ی عموی رشیدت به ابجدی

گویی که غرق نام و نشان محمدی

هر روز و شب سلام تو زهرای اطهر است

بعد از سلام کلام تو زهرای اطهر است

آماده ی قیام تو زهرای اطهر است

پر واضح است امام تو زهرای اطهر است

او منتظر نشسته که از تو خبر رسد

آن غایبی که هست دمی در نظر رسد

در صبح جمعه ای که نوشتند می رسی

با آن لب شکر شکن قند می رسی

کنج حیاطِ بیت خداوند می رسی

می بینمت که با گل لبخند می رسی

دستی به زلف یاری و دستی به ذوالفقار

چون خیبر و علی و دم تیغ آبدار

امشب برای ما ز امام حسن بگو

کمتر شنیده ایم تو نام حسن بگو

از قدرت نفوذ کلام حسن بگو

از فتح کربلای قیام حسن بگو

آماده ایم با تو که جشنی به پا کنیم

صحنی برای حضرت قاسم بنا کنیم

اشکی به رنگ سرخ ز چشمش چکیده است

گنبد به غیر سرخ به چشمش ندیده است

گوش فلک صدای کسی را شنیده است

وقت عوض نمودن پرچم رسیده است

آقا بیا به خاطر باران ظهور کن

از کربلای تشنه ی دل ها عبور کن

مست زلال باده ی میقات او شدم

سرخوش به گوشه چشم و علامات او شدم

وارد به خیمه گاه ملاقات او شدم

زانو زدم و گرم مناجات او شدم

دیدم صحیفه را که به اشکش روان بود

باران خاطرات علی بر زبان بود

سر منشاء تمام علوم خدا تویی

اول تویی و آخر این کبریا تویی

اوصاف ناشمرده و بی انتها تویی

منظور حق ز آیه ی قالو بلی تویی

از نسل باقری و خدا داده عزتت

علم و وقار و عصمت و ایثار و شوکتت

سنگم که زیر بار بلا کم تحمل است

عمرم شبیه بوسه ای از صورت گل است

فرشم به زیر پای شما از گلایل است

ذکر و دعای حضرت صادق توسل است

او انتظار روی شما را کشیده است

شب را به یاد روی شما آرمیده است

زندان اگر بلاست بلا را خریده ام

زیباتر از جمال تو دلبر ندیده ام

هر شب تو را کنار رخ مه کشیده ام

من مزه ی ندیدن رویت چشیده ام

با شور و اشتیاق بیا و نظاره کن

درد فراق و دوری ما را تو چاره کن

تو عابدی و عبدی و معبود و معبدی

یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی

از زائران عالم آل محمدی

ما بین کربلا و طوس تو در رفت و آمدی

سائل شدن به خاطر منت کشیدن است

آهو شدن بهانه ی اکرام دیدن است

دارد گواه می دهد این دل زیادی ام

هر چند عاشق تو و حیدر نژادی ام

باب المرادی ام من و باب المرادی ام

من زنده از بلاد شمایم جوادی ام

یا ایها العزیز تصدق به جود خود

ما را ببر به صحن دو چشم وجود خود

نذر نگاه دلبرتان جامعه به دست

راهی شدم به سمت حرم یک رواق و بست

یک گوشه ای نشستم و ایوان دل شکست

گفتم که السلام و دلم مست مست مست

با هر فراز جامعه جانم به در رود

نوکر به پای نوکری اش جان و سر دهد

این جا مجال دلبری از دلبری کم است

چون اشک گل به صبح همه چشم ها نم است

این خانواده هر دمشان عیسوی دم است

خشمش هزار زلزله دارد یکی بم است

در کنج صحن سامره سردابی ام کنید

نوکر مرا صدا زده اربابی ام کنید

یا ایها العزیز بیا وقت دیدن است

دیگر زمان زمانه ی منت کشیدن است

دیگر زمان حرکت و سویت دویدن است

وقت سرودن از تو و جامه دریدن است

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

معنای انتظار چرا دیر کرده ای


دردم مداوا میکنی مثل همیشه

دردم مداوا میکنی مثل همیشه

عقده ز دل وا میکنی مثل همیشه

آیینه زیبا می شود با یک نگاهت

دل را تو شیدا میکنی مثل همیشه

دروازه لطف و کرم را می گشائی

وقتی که لب وا می کنی مثل همیشه

از گوشه چشمت کرم می ریزد آقا

از بس که غوغا میکنی مثل همیشه

پرونده اعمال ما گرچه سیاه است

می دانم امضا میکنی مثل همیشه

دل مرده ام اما تو با یک گوشه چشمی

کار مسیحا میکنی مثل همیشه

بهر ظهور خود چرا ای یوسف عشق

امروز و فردا میکنی مثل همیشه

تو مثل بابایت علی غمهای خود را

با چاه نجوا میکنی مثل همیشه

تو مثل زهرا مادرت از بس که خوبی

با ما مدارا میکنی مثل همیشه

شبهای جمعه کربلا همراه مادر

تو روضه برپا میکنی مثل همیشه


آسمان شهر از انتظار آمدنت بارانیست

ای مهربان‌تر از باران! می‌گویند سکوت آسمان نشان از نیاز بی‌اندازه‌اش است، اما آسمان شهر من دیروز دلشکسته‌تر از هر روزبا چشمانی اشکبار آمدنت را در غزلخوانی خداوند می‌طلبید.

دوباره جمعه شد و عطر یاس نفس‌هایت از سمت قبله دل‌ها مشام جان را می‌نوازد. صبح جمعه که می‌شود پیچک قلبمان آرام آرام و ندبه کنان قد می‌کشد و جبهه به آسمان می‌ساید و عصر هر جمعه، بی‌قرار‌تر از همیشه با قامتی خمیده پژمرده می‌شود.

مولای روزهای تلخ انتظار! زمین سال هاست که از انتظار تو پیر شده است و نبض زمان خسته و تب دار از انتظار می‌زند.

راستی مولای آبی بی‌کران آسمان! می‌گویند سکوت آسمان نشان از نیاز بی‌اندازه‌اش است، اما آسمان شهر من دیروز دلشکسته‌تر از هر روزبا چشمانی اشکبار آمدنت را در غزلخوانی خداوند می‌طلبید.

سمبل وجود هستی! سال هاست که زندگی کائنات بدون حضور سبزت معادله‌ای مجهول مانده است. سال هاست که آمدنت نیاز جهان شده است، اصلا از‌‌ همان روزی که جهان پشت می‌له‌های زندان تحیر و تردید گرفتار شد، زمین با همه وجود نیز «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی الناس» را احساس می‌کند و نگاه سرد و خسته زمین در این روزهای پایان زمستان سرد انتظار بهار سبز ظهورت را می‌طلبد.

دیشب دوباره دل را هوای این شکوه‌های قدیمی به سر زده بود وبه یاد بی‌«ندبه» گی‌های جمعه‌های دنیا زده‌ام و به یاد بی‌«عهد» یی این صبح‌های سردِ زمینِ خواب آلودِ افتادم.

نکند این روز‌ها در شلوغ بازار قلبمان گم شده باشی، نکند آنقدر اسیر ملعبه‌های دنیا شده باشیم که دلمان خلأ نبودت را نفهمد و در روزمرگی‌های دنیای شلوغمان گم شده باشی.

چه جمعه‌ها که به انتظار آمدنت گذشت و دلمان آنقدر در شلوغی دنیا گرفتار بود که اصلا هوای تو را نکرد و عصر که شد گلایه کردیم از دلگیری غروب جمعه‌های دور از تو و به خود نیاوردیم که تونیامده‌ای و گرنه با تو که دلگیری معنایی ندارد. چه بد دردی است، این خودفراموش‌های مصرِ معاصر که در مسیر روزمرگ‌ها، به عادت‌هایمان سخت دل سپرده‌ایم و در سرماخوردگی روحی خودمان غرق شده‌ایم و با بهانه‌های واهی به روزهای بی‌تو بودن عادت کردت کرده‌ایم!

ای مهربان‌تر از باران! سال هاست که هر جمعه، سیب‌های سرخ انتظار در سبد دلتنگی‌ها، دست نخورده باقی ماند و به انتظار باران غزلخوانی خداوند، منتظر می‌مانیم تا طومار شبِ سیاه و مچاله شده انتظار را در هم بپیچانی و سپیدی صبح سبز انتظار را برایمان به ارمغان بیاوری.

سال هاست که هر جمعه این سیاه مشق‌های دلتنگی و انتظار، با عطر نرگس نفس‌های تو سبز می‌شود و من، دراین طراوت همیشه بهاری یاد تو، منتظر شنیدن صدای نعلین‌های چوبی‌ات هستم که اصلا چه جای گلایه؟! همه چیز به این دل زمینی من برمی گردد که سرگرم ایستگاه‌های رنگارنگ جغرافیای پر ازسرگرمی زمین، در راه مانده و رسیدن به نگاه نقره ای‌ات را باز از خاطر برده است.

مولای رازهای سر به مُهر! اعتراف می‌کنم اگر به اندازه قطره‌ای از باران عاشقت بودیم، که نیستیم؛‌‌ همان هزار سال قبل می‌آمدی. مهربانا! مگذار تسبیح نگاه‌مان از فرط جدایی دانه دانه شود… .اللّهمّ بلّغ مولانا الإمام الهادی المهدی (عج).

منبع: تسنیم


درسهای زندگی از آقا مجتبی تهرانی



اگرخواستی صدقه بدهی، همین‌طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا علیه‌السلام برای سلامتی آقا امام زمان‌عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بده. برای دو معصوم است، دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد. ممکن نیست که خداوند این صدقه را رد کند ...

 

«بسم الله الرحمن الرحیم»

 

قبل از بچه‌دار شدن چه کنیم؟
وقتی تازه میخواستم به بچه دار شدن فکر کنم در محل دفتر مرجعیت خدمتشان رسیدم.
تازه میخواهیم به فکر بچه دارشدن بیفتیم. عرض کردم چه کنیم؟
فرمودند: خوب کردی اول آمدی پیش من. بهترین ماههای سال برای انعقاد نطفه ماه رمضان است. نزدیک های نیمه ماه هم از همه بهتر است. چون هر دو روزه گرفتید و هر دو یک حالت تلطیف روحی پیدا کردید.
من نسبت به هر پنج بچه ای که دارم روزانه در پنج نمازی که در شبانه روز میخواندم 5 دعا میکردم. میگفتم خدایا سالم باشد صالح باشد خوش روزی باشد خوش قدم باشد. با این 5 دعا دنیا و آخرت را با هم جمع کرده بودم. ضرر هم نکردم. نه در دخترش نه در پسرش الحمدلله. خودم این کار را کردم.
از نظر تغذیه مادر وقتی باردار شد هر چیزی نخورد.
مسئله توسل خیلی موثر است به خاطر اینکه این خصوصیات پنج گانه که من گفتم در او باشد. یعنی سالم باشد صالح خوش روزی. خوش قدم (چون بعضی از بچه ها بد قدم هستند هیچ تعارف هم ندارد و تردید هم در او نیست.)  و مهمترین چیز هم عاقبت به خیری است.
قبل از انعقاد نطفه هم تغذیه خیلی موثر است و در نطفه اثر دارد. این از واضحات است. باید مراعات کنید. من یک چیزی بگویم به تو: در خانه ما از هرجایی هر چیزی بیاید اینها دست نمی زنند. صبر می کنند تا من بیایم جهات شرعی اش را دقت کنم. این در خانه ما سنت شده و از ملکات اینهاست. چون این اثر دارد.
فرمودند اگر در ماه رمضان نشد ادامه بدهید فقط قمر در عقرب نباشد. روایات هم در این زمینه داریم. هم عقد در قمر در عقرب نباشد هم عمل آمیزشی و نکاح.
 
صدقه‌ای که رد نمی‌شود
ایشان می‌گفتند:«اگرخواستی صدقه بدهی، همین‌طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا علیه‌السلام برای سلامتی آقا امام زمان‌عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بده. برای دو معصوم است، دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد. ممکن نیست که خداوند این صدقه را رد کند. تو هم اینجا واسطه‌گری‌ات را می‌کنی. تو واسطه‌ای و همین حق واسطه‌گری است که اجازه می‌دهد تو به مراحل خاص برسی.

 

چرا زن دوم؟ 
یکی از آقایانی که از علاقه مندان حاج آقا هم بود، بچّه‌دار نمی‌شد و می‌خواست زن دوم بگیرد. خدمت حاج آقا آمد تا اجازه بگیرد. حاج آقا فرمودند: «قبول داری آن خدایی که از زن دوم می‌خواهد به تو بچّه بدهد، از زن اوّل هم می‌تواند بدهد؟!» گفت: «بله!» حاج آقا گفتند: «بله؟! یا سِفت بله؟!» گفت: «سِفت بله!» گفتند: «اگر سِفت بله، پس زن دوم نگیر و برو، از همین زن اوّل بچّه‌دار می‌شوی! من دعا می‌کنم!» این آقا کمی بعد دوقلو بچّه‌دار شد!

فقط 45 دقیقه خواب!
در یکی از ماه‌های مبارک رمضان بود که موضوعی را خدمت ایشان عرض کردم.با ایشان تا کنار ماشین قدم می‌زدم. ایشان فرمودند که این کار را انجام بده، این‌طوری انجام بده، آن‌طوری انجام بده، داشتند توصیه می‌کردند. من عرض کردم: آقا، خیلی وقت تنگ است؛ این‌قدر فرصت نیست. ایشان فرمودند:«چرا وقت تنگ است»؟ گفتم: من صبح می‌روم سر کار و مسؤولیّت اداری‌ دارم، بعد از ظهر که برمی‌گردم افطاری می‌خوریم و بعد هم خودم را برای اینکه خدمت شما برسم، آماده می‌کنم. بعد تا برسم خانه، ساعت دوازده می‌شود، تا آماده خواب بشوم، خلاصه من چهار ساعت می‌خوابم. ایشان فرمودند: «چهار ساعت می‌خوابی»؟ گفتم: حاج آقا! پس چقدر بخوابم؟ ایشان گفتند: «آقا! جدّاً چهار ساعت می‌خوابی»؟ من یک شیطنتی کردم گفتم: شما چقدر می‌خوابید؟ من امیدوارم آن‌هایی که می‌شنوند به دقّت بشنوند و باور کنند. ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه». من مغلطه کردم و گفتم: حاج آقا! بعد از نماز صبح، چهل و پنج دقیقه؟ فرمودند: «نخیر؛ مغلطه نکن پسر! چهل و پنج دقیقه».

برای زیارت تشریفات قرار نده!
می‎گفتند: «برای زیارتت تشریفات قرار نده؛ همین‎طور بگو این کار را با شما دارم.» به همسایه جوانی که بیکار شده بود، ‎گفتند: شما برو شاه‎عبدالعظیم زیارت کن. زیارت که کردی بگو: آقا! من بیکارم، همین. هیچ چیز نمی‎خواهد بگویی؛ خودش گفت: من برگشتم خانه، صبح زود یکنفر زنگ زدند گفت: حسین! بیکاری؟ گفتم: آره. گفت: الآن بیا فلان جا! من رفتم، مرا گذاشت سر کار. می‌گفت: کارش سبک است؛ یعنی خیلی مهم نیست ولی سر کار رفتم؛ ماهی این‎قدر به من می‎دهد و در حال حاضر مشغول هستم.


برو خودت را بساز و اندازۀ توقع مردم شو!
یک‌بار برای رفتن به صدا و سیما خدمتشان رسیدم و کسب اجازه کردم. ایشان فرمودند که شما بروید. ابتدا در رادیو کار می‌کردم؛ تصویری نداشتم. بعد از چند وقت دوباره آمدم خدمت حاج‌آقا گفتم که دوستان آمدند سراغ بنده و اصرار می‌کنند که من جلوی دوربین قرار بگیرم و این‌طوری مردم مرا می‌شناسند. ایشان فرمودند:«شما با ملاحظاتی برو و حواست جمع باشد». من تقریباً بعد ازیک سال که گذشت، آمدم خدمتشان و عرض کردم که آقا من از شما اجازه گرفتم و شما فرمودید که برو. من هم رفتم و حالا باوری که مردم از من دارند خیلی بالا رفته است. مردم فکر می‌کنند که من خیلی آدم دین‌داری هستم، خیلی آدم عالِمی هستم.حرف‌هایی که در خیابان و کوچه و مجالس و جاهای دیگر به من می‌گویند،اصلاً من نیستم. خیلی احساس می‌کنم که اینجا دارم مقداری دورویی به خرج می‌دهم. ایشان فرمودند:«خوش به حالت»! گفتم: حاج‌آقا چرا خوش به حالم؟! وقتی از من این همه تعریف می‌کنند، اذیت می‌شوم و من می‌دانم که این تعریف‌ها درست نیست.ایشان گفتند: «برو خودت را بساز؛ اندازه توقّع مردم شو. خوش به حالت»

 مرجع تقلید بی ادعا
 بعد از فوت مرحومِ امام، خیلی‌ها به حاج‌آقا رجوع کردند؛ چون رساله عملیه داشتند و درسال هشتادودو هشتادو سه رساله دو مرجع را بیرون دادند. من خودم شاهد بودم که تقریباً تا سیزده چهارده سال بعد از فوت حضرت امام؛علی الخصوص افرادی که در حوزه شاگرد حاج‌آقا بودند، بعد از فوت مرحوم حضرت امام همه به ایشان رجوع کردند و به طَبَع از عموم مردم هم خیلی‌ها از حاج‌آقا تقلید می‌کردند. البته حاج‌آقا خودشان می‌گفتند که به فتوای امام باقی باشید ولی اگر خواستید می‌توانید مسائل جدید رااز من تقلید کنید. بعدهابه حاج‌آقا گفتند که بالاخره باید رساله بدهید. ایشان هم بعداز فشارهایی که از طرف مقلّدین به وجود آمد، راضی شدند که رساله بدهند. ایشان همه‌جور مقلّدی داشتند؛ هم از طیف عموم مردم، هم از طیف تحصیل کرده و هم از طیف حوزوی. الیته این دو قشر آخر بیشتر بین مقلّدین به چشم می‌خوردند.




نماز چه کسانی را نفرین می کند؟

نماز اول وقت

پس روزگاری می‌آید که مردم شکم‌هایشان خدایشان است، موقع نماز و وقت نماز به دنبال شکم هستند. الان نانوایی‌ها و رستوران‌ها چه خبر است؟ در خانه‌ها بعضی در حال ناهار خوردن هستند و فکر نماز نیستند...

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

 

آیت‌الله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیه‌شان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه می‌‌داد که بر دل می‌‌نشست؛ به طوری که حتی هم ‌اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.

 

اهمیت نماز اول وقت

 

پس روزگاری می‌آید که مردم شکم‌هایشان خدایشان است، موقع نماز و وقت نماز به دنبال شکم هستند. الان نانوایی‌ها و رستوران‌ها چه خبر است؟ در خانه‌ها بعضی در حال ناهار خوردن هستند و فکر نماز نیستند.

 

کسانی که نماز را در اول وقت نمی‌خوانند نماز آنها را نفرین می‌کند و می‌گوید خدا تو را ضایع و خراب کند همان طور که تو مرا ضایع و خراب کردی.

 

به همین خاطر هم هست که این گونه افراد همیشه گرفتار هستند و می ‌گویند آقا من هر کار می‌کنیم نمی‌شود این کار، آن کار. این برای این است که نماز اول وقت نمی‌خوانی و پدر و مادر از دست تو ناراضی هستند.

 

از ملا می‌پرسند: چرا هر کار می‌کنیم کارمان به سامان نمی‌شود؟[در جواب گفت] برای اینکه نماز اول وقت نمی‌خوانی و نماز هم نفرین‌تان می‌کند.

 

استاد ما مرحوم آقای برهان ۶۵ سال پیش بر روی منبر می‌گفت و من هنوز یادم هست که می‌فرمود: آن کسی که نماز مغرب را آن قدر دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود چنین کسی ملعون است.

 

به همین خاطر هم بود که هنوز توی مأذنه گل دسته قم اذان می‌گفتند و وسط‌های اذان بود که آیت‌الله مرعشی نجفی به رکوع می‌رفتند یعنی آن قدر نماز را زود شروع می‌کرد مبادا که ستاره به آسمان بیاید. صبح‌ها هم همین طور اگر کسی آن قدر نماز صبحش را دیر بخواند که آسمان دیگر ستاره‌ای نداشته باشد چنین کسی هم ملعون است.

 

بنابراین دو نفر ملعون هستند: اول آن کسی که آن قدر نماز مغرب را دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود و دوم آن کسی که آن قدر نماز صبح را دیر بخواند که ستاره‌ای در آسمان باقی نمانده باشد و نزدیک طلوع آفتاب باشد این دو نفر ملعون هستند یعنی از رحمت خدا به دور می‌باشند.

 

شیخ رجبعلی خیاط می‌گفت: من هر وقت که نماز می‌خواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار از خداوند حاجتی می‌خواستم یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم شاعر می‌گوید:

 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن/ که خواجه خود روش بنده‌پروری دارد

 

همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو بادید ۳۰ سال پیش به فکر این کار می‌افتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.

 

ما هر وقت جایی گیر می‌کنیم و اصطلاحا دم‌‌مان در تله‌ای کیر می‌کند می‌گوییم خدا. این شعر را استاد من شیخ اکبر برهان ۶۲ سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر می‌خواندند و من هنوز به یاد دارم که:

 

هر وقت که سرت به درد آید/ نالان شوی و سوی من آیی

 

چون دردسرت شفا بدادم/ یاغی شوی و دگر نیایی


ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا می‌زنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.



شما زنده ای، این را خوب میدانم ..

شهید چمران شما زنده ای این را خوب میدانم به قول شهید آوینی ما مردگان تاریخیم...ما که از تنفس در هوایی که با انفاس معطر شما خوش بو شده بود محروم ماندیم.
و حال باید در هوایی تنفس کنیم که از بوی گناه و فساد نفس کشیدن سخت ترین کار دنیاست...

 

« بسم الله الرحمن الرحیم » 

درست33 سال از عروج آسمانیت میگذرد،شهید من!!

33 سال است که زمین و زمان داغدار شما ست، عزیز من!!

دنیای من وداع شما چه سنگین بود برای سرزمین عشق،دهلاویه!

آنگاه که روح خداییت سبکبال به سوی معشوق ابدیت پر پرواز را گشود ، چه غریبانه میگریست دهلاویه شما در سوگ فرمانده ی عاشقش...

بزرگ مرد مگر بار پیکر به قول خودت کوچک ولی سنگین از آرزوهایت چه قدر بود که زمین تاب تحمل آن را نداشت و شما باید در آسمان میزیستی...؟؟

آری میزیستی...شما زنده ای این را خوب میدانم به قول شهید آوینی ما مردگان تاریخیم...ما که از تنفس در هوایی که با انفاس معطر شما خوش بو شده بود محروم ماندیم...

و حال باید در هوایی تنفس کنیم که از بوی گناه و فساد نفس کشیدن سخت ترین کار دنیاست.مگر چه شود که هوایی را بیابیم که معطر به حضور همرزمان آن روزهای شماست؟؟!!

بعضی به همراه شما در حضور مولایشان ابا عبدالله(ع) و بعضی دلسوخته و عاشق با چشمانی اشکبار از دوری شما و نامردی مردان به ظاهر مرد این زمانه ی نامرد...

ببخش جسارت مرا که در این چند جمله هم نالیدم از زمین و زمان اما زمینی که مثل شما را نداشته باشد را چه به زندگی...

غریبانه اما عاشقانه زیستی و وداعی بس عاشقانه داشتی اما افسوس که ما در فراغ مولای غریبمان ندبه میخوانیم و یا مهدی(عج) سر میدهیم اما زندگی کردنمان برای او نیست اگر حالا شما و عاشقانی همچون همت ها،صیادها،خرازی هاو...بودند ..

شاید غم مولایمان سبک تر از این حرفها بود اما اکنون ماییم و خنجری در دست که قلب مولایمان را نشانه رفته و چند باره آن قلب نازنین را میشکنیم...

شما دعا کن برای ما.

شما که معنی عشق را خوب میفهمی...




تو زیباترین آرزوی منی ..

شهید مسعود احمدیان

داریم رموز پیروزی های معجزه گونه مان را فراموش میکنیم، به گدایی می افتیم دم در نظریه های غرب و شرق تا از آنها یاد بگیریم و توسعه بیابیم! داریم ارام آرام فلسفه می بافیم که گاهی هدف وسیله را توجیه می کند و بعد با این وسیله های شیطانی هرگز به خدا نمی رسیم بلکه دلهامان دنیایی تر می شود داریم...

 

" یک ستاره که بر زمین جامانده " یکی از نویسندگان وبلاگ "بهترین و جالب ترین مطالب" در جدیدترین نوشته خود شهید نوشتیقابل درنگ با عنوان « تو زیباترین آرزوی منی ... » منتشر کرده که در زیر این مطلب را با هم می خوانیم :

 

شهید نوشت:

ببین بهشت تو را جوان نگه داشته است

ببین دنیا دارد ما را پیر میکند، ببین دنیا دارد ما را پست و حقیر و پول پرست و خودخواه و امتیاز طلب و نفس پرست و به درد نخور میکند،

حتی دارد یادمان می رود همه ی اجرها در گمنامی ست، دارد یادمان می رود ما مامور به تکلیف و وظیفه ایم و نتیجه با خداست،

داریم رموز پیروزی های معجزه گونه مان را فراموش میکنیم، به گدایی می افتیم دم در نظریه های غرب و شرق تا از آنها یاد بگیریم و توسعه بیابیم!

داریم ارام آرام فلسفه می بافیم که گاهی هدف وسیله را توجیه می کند و بعد با این وسیله های شیطانی هرگز به خدا نمی رسیم بلکه دلهامان دنیایی تر می شود

داریم فکر می کنیم که چرا ما زحمت بکشیم و دیگران ببرند و وسوسه ای در گوشمان مدام می گوید حالا پول گرفتن برای کاری که می کنی چه منافاتی با کار فی سبیل الله دارد و یادمان نمی ماند داریم سر یک تفکری را می بریم

ببین داریم نق میزنیم، داریم دست و پا می زنیم برای هیچ، داریم افسرده می شویم، داریم با غیر خدا معامله می کنیم، داریم چیزی غیر از خلیفة الله میشویم


ببین دنیا دارد ما را مثل خودش میکند


ببین دنیا دارد فاصله ی مرا از تو زیاد می کند ، دارد فاصله  ی تو از من می شود به اندازه ی فاصله ی بهشت از دنیا


پ.ن.  هرکس با هرکه خو گرفت مثل او شد


مناجات نوشت: کاش می دانستم با من چه می کنی؟ نگذار دنیا از یادم ببرد تو زیباترین آرزوی منی


دعا نوشت: یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ


حزب اللهی تر از امیرالمومنین(ع) !!

حاج آقا قرائتیمن در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم.
تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است.
تادر را باز کردم، اوه... چه شکلی! داخل اتاق رئیس رفتم
گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟
 گفت نه...

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

 

من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم.
تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است.
تادر را باز کردم، اوه... چه شکلی! داخل اتاق رئیس رفتم
گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟
گفت نه!
گفتم: چطور با با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است؟!
گفت: آخه ما حزب اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.
حضرت امیر(ع) به زن های جوان سلام نمی کرد. گفتند: یا علی، رسول خدا(ص) سلام می کند تو چرا سلام نمی کنی؟!
گفت: رسول خدا(ص) سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.می ترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد؛ دل علی بلرزد.
دل علی می لرزد، تو خاطرت جمع است؟!!!!
بعضی ها خودشان را از امیرالمؤمنین(ع) حزب اللهی تر می دانند...



هیچ کس را پروای دیدن تو نیست…

پروای دیده شدن

به راستی چقدر زمان برای این مسئله که همسایه ی شما، دوست، آشنا و .. در مورد شما چه می گوید یا چه فکری دارد، اختصاص می دهید ؟
 این حکایت از شیخ ابوسعید و مریدش؛ برای روزهایی ست که نگران قضاوت و حرف مردمیم ..

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

 

شیخ ابوسعید یکی از مریدان خود را به نام خواجه حسن مؤدب که هنوز از خودخواهی چیزی در باطنش باقی بود فرمود تا سبدی برداشته ، به بازار برود ، هر شکنبه و جگربند که می یابد بخرد و در آن سبد نهاده ، در پشت خود گرفته و به خانقاه بیاید.

خواجه حسن آن سبد بر دوش نهاده ، از اینکه می دید در انظار مردم جامه های گرانبهایش آلوده به خون و نجاست می شود از شرم خجالت می مرد و می رفت .

چون نزد شیخ آمد ؛ او را گفت :‌" به بازار برو و بپرس که آیا مردی را دیده اند که سبدی پر از شکنبه و چگربند بر دوشش می کشید.

خواجه حسن به حکم و اشاره ی شیخ به بازار رفت و از محلی که سبد بر دوش گذاشته بود ، از یک یک دکان داران می پرسید و هیچ کس نگفت من چنین کسی را دیده ام.

چون نزد شیخ آمد ، شیخ گفت : ” ای حسن ! آن تویی که خود را می بینی ، والا هیچ کس را پروای دیدن تو نیست.

آن ذهن اغواگر توست که تو را در چشم تو می آراید. او را قهر می باید کرد.




همسری به سبک فاطمی

letter4uیکی از عواملی که باعث ایجاد آرامش در محیط خانواده می شود مقوله حیا و عفت می باشد. حیا و عفت متقابل زن و مرد باعث می شود که محیط امن و به دور از دسترسی هر شخص خارجی در فضای خانه ایجاد شود و همین امر به آرامش خانواده کمک فراوانی می کند ...

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

 

مقدمه
امروزه به تبع تغییراتی که در فضای عمومی دنیا و جامعه ی امروز ما اتفاق افتاده زندگی ما، زندگی پر از دغدغه و مشکلاتی شده که همه ما را وادار کرده تا به دنبال پیدا کردن راهی برای آرامش و آسایش بیشتر باشیم. استفاده روز افزون از وسایل رفاهی خانگی و حمل و نقل سریع باعث شده تا کمتر از قبل به انجام کارهای یدی بپردازیم و همین امر، آسایش و رفاه را، برای ما فراهم نموده است. اما چرا با وجود این همه رفاه و امکاناتی که در مقایسه با 20-30 سال قبل به دست آورده ایم، آرامش ما هر چه که می گذرد، کم و کمتر می شود؟ تا جایی که اغلب ما حاضریم مبالغ زیادی پول خرج کنیم تا مدتی را در آرامش روحی و روانی بگذرانیم. 
آمار بسیار بالای بیماری های روانی، استرس ها، افسردگی ها، شرکت گسترده افراد در کلاس های روانشناسی و خرج پول های فراوان برای ورزشهایی چون یوگا و ... نشان دهنده این است که بحران روحی و روانی و خلاهای عاطفی فراوانی در جامعه روز به روز در حال افزایش است.
همه ما به یاد داریم زمانی را که در اوج نگرانی ها، نگاه آرام بخش مادران و حرف های تسکین دهندهی او چه تغییر شگرفی در وجود ما پدید می اورد، گویا بار سنگینی را از دوش ما برداشته است. این آرامش را مادر، به سایر اعضای خانواده هم منتقل می کرد و مگر می شود از کسی چیزی را دریافت کنیم که او خودش فاقد آن باشد؟ بی شک آرامش وجودی خود او، باعث می شد که تمام اعضای خانواده، از این موهبت برخوردار شوند.
حال نیز از هر کس که بپرسیم برای پیدا کردن آرامش چه می کند و از چه کسی تمنای کسب آرامش را دارد، قاعدتاً محیط خانه و خانواده را به یاد می آورد. 
یکی از راه های کسب آرامش، ازدواج و تشکیل خانواده است. زن و مرد هر دو در این فضا، به دنبال آسایش تن و آرامش جان هستند. خداوند متعال در آیه‌ ۲۱ سوره‌ی مبارکه‌ روم می‌فرماید: 
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکم مِّنْ أَنفُسِکمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکنُوا إِلَیهَا» خداوند به شما از جنس خودتان همسرانی داد تا در کنارشان آرامش بگیرید.
و اتفاقاٌ این امر را از نشانه ها و آیات خود بر می شمارد. در آیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ۱۸۹ سوره‌ مبارکه‌ اعراف هم می‌فرماید: 
خداوند کسی است که خلق کرده نفس واحدی را (حضرت آدم) «وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا» و از جنس آن فرد همسرش را برایش آفرید،  «لِیسْکُنَ إِلَیهَا» تا آدم در کنار او به سکون و آرامش برسد. 
اما جالب است که خطاب این دو آیه به مردان است. و زنان را مایه آرامش مردان ذکر کرده است. 
«محیط خانواده محیط آرامش است. باید محیط آرامش باشد. این عاطفه ای که در زن و مرد نسبت به هم وجود دارد، به این آرامش درونی کمک میکند. این سکونت، این آرامش، در مقابل حرکت نیست، حرکت خوب است؛ این به معنای آرامش در مقابل تلاطم است. انسان گاهی در زندگی اش دچار تلاطم می شود. همسر یک آرامشی به انسان می دهد که متلاطم نباشد. این در صورتی ست که فضای خانه فضای متلاطمی نباشد».1
باید این را مدنظر داشت که هر چه مشکلات و گرفتاری های فرد بیشتر می شود نیاز او هم به خانواده بیشتر خواهد شد. زندگی انسان پر از تلاطمات و مشکلات است و استمرار این مشکلات و تخلیه نشدن آن ها باعث بیماری های روانی خواهد شد.
«میدان زندگی میدان مبارزه است و انسان دائما در معرض نوعی اضطراب است، اگر این آرامش و سکونت به نحو صحیحی تحقق پیدا کند، زندگی سعادتمندانه می شود، زن خوشبخت می شود، مرد خوشبخت می شود، بچه ها که در این خانه متولد شده می شوند و پرورش می یابند، بدون عقده رشد خواهند یافت و خوشبخت خواهند شد، یعنی ازاین جهت، زمینه برای خوشبختی همه این ها فراهم است».2
زن به لحاظ خصوصیات و توانایی های روحی و روانی اش، نقش اصلی را در پیدایش این آرامش در خانه دارد زن ستون خانه است وآرامش او موجب می شود همسر و فرزندان هم از این آرامش توشه گرفته و کمالات و استعدادهای درونی شان را در سایه این آرامش روانی به منصه ظهور برسانند. 
«زن در خانه مایه آرامش است؛ مایه آرامش مرد، و مایه آرامش فرزندان؛ دختر و پسر. اگر خود زن برخوردار از آرامش روانی و روحی نباشد، نمی تواند این آرامش را به خانواده بدهد. زنی که مورد تحقیر قرار بگیرد، مورد اهانت قرار بگیرد، مورد فشار کار قرار بگیرد، نمی تواند کدبانو باشد؛ نمی تواند مدیر خانواده باشد؛ درحالی که زن، مدیر خانواده است».3
یکی از عواملی که باعث ایجاد آرامش در محیط خانواده می شود مقوله حیا و عفت می باشد. حیا و عفت متقابل زن و مرد باعث می شود که محیط امن و به دور از دسترسی هر شخص خارجی در فضای خانه ایجاد شود و همین امر به آرامش خانواده کمک فراوانی می کند. در ادامه با بررسی این مسئله به ذکر احادیث و روایاتی می پردازیم که ان شاءالله به بهتر شدن زندگی خانوادگی می انجامد.

ازدواج با زنان عفیف
در منابع اسلامی تأکید زیادی به شده است. به تعبیر مقام معظم رهبری؛
«عفت زن، وسیله ای برای تعالی و تکریم زن در چشم دیگران، حتی در چشم مردان شهوت ران و بی بند و بار است، ... عفاف تنها مخصوص زنان نیست، مردان نیز بایستی عفیف باشند؛ منتها چون در جامعه مرد به خاطر قدرت جسمانی می تواند به زن ظلم کند و بر خلاف تمایل زن رفتار نماید، روی عفت زن بیشتر تکیه و احتیاط شده است».4
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله صفت حیا برای عموم را نیکو ولی برای زنان نیکوتر دانسته اند، «الحیاء حسن لکنّه فی النساء احسن».5

و بدترین زنان را کسانی دانسته اند که از این ویژگی کمتر دارا هستند: «شر نسائکم ... القلیلة الحیاء».6
استاد شهید مرتضی مطهری دیدگاه دقیقی را در کتاب مسئله حجاب در مورد علت تمایل زنان به پوشش خود از مرد، به کار برده است:
«حیا، عفاف، ستر و پوشش، تدبیری است که زن با یک نوع الهام برای گران بهاکردن و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است. زن باهوش به طور فطری و با یک حس مخصوص دریافته است که از لحاظ جسمی نمی تواند با مرد برابری کند و از سوی دیگر نقطه امید خود را در همان نیازی یافته است که خلقت الهی در وجود مرد نهاده است و او را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرار داده است. وقتی که زن مقام و موقعیت خود را در برابر مرد یافت و نیاز او را در برابر خود دانست، به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد متوسل می شود».7
رسول خدا صلی الله علیه و آله یکی از ویژگی های بهترین زنان را عفت آنان برشمرده اند و فرموده اند «ان خیرنسائکم ... العفیفة».8
ویژگی عفت و حیا، عاملی بسیار موثر در حفظ و ارتقای موقعیت و شخصیت زن و نیز گرایش مرد به سوی زن است. حیای زن در برابر مردان بیگانه ارزشمند است؛ یعنی به همان نسبت که عفت و حیای اجتماعی زن باعث ارتقای سطح سازگاری همسران می شود، وجود حیای احمقانه در ارتباط متقابل زن و شوهر نیز زمینه ناسازگاری آنان می شود.9

حیاء زیبایی زندگی
امام صادق علیه السلام می فرمایند: 
خیر نسائک التی اذا خلت مع زوجها خلعت له درع الحیاء و اذا لبست، لبست معه درع الحیاء: بهترین زنان شما کسی ست که چون با همسرش خلوت کند، جامه ی حیا از تن به در کند و چون بپوشد و همراه او شود، زره حیا را بر تن کند.10
حضرت بهترین زن را کسی می داند که چون جامه بپوشد و ا زخانه بیرون رود، لباسی از حیا و عفت به تن کند که مانند سپر و زره حافظ او باشد،؛ یعنی چنان با وقار و سنگین راه برود که تیرهای نظر جوانان هرزه اجازه ورود به شخصیت او را نداشته باشد؛ ولی در خلوت با شوهر، هرگونه ظرافت کاری، طنازی و عشوه گری برای زن نه تنها جایز، بلکه بهتر است. خلاصه اینکه زن باید لباس رزم و بزم خود را بشناسد و هر یک را درجای خود بپوشد.11
عفت و پاکدامنی همانند پرده  آخری است که به مانند دو پرده  دیگر یعنی حجاب و حیا محافظت می شود. بدین معنا که ابتدا از حیای زن کاسته می شود، سپس حجاب او سست می گردد و نهایتا بی عفتی دامنگیرش می شود. در حدیث آمده است که «پیش درآمد عفت و پاکدامنی، داشتن حیاست».12
عفت و حیا باعث وفاداری به همسر، احساس نیاز به او، محبت و در نهایت تثبیت زندگی خواهد شد. البته باید این را در نظر گرفت که همانطور که ذکر شد حیا در تنها برای زنان نیست بلکه برای استحکام و تثبیت زندگی حیای مرد هم نقش بسیار مهمی دارد طوری که باحیا بودن زن برای حفظ یک زندگی به تنهایی کافی نیست و هر دو باید رعایت کنند تا فرزندان هم دراین زندگی عفیفانه، عفیف و با حیا بار بیایند و آینده روشنی را برای خود و جامعه رقم بزنند.
جامعه سالم در دامان مادران عففیف و پاکدامن شکل می گیرد. چنان که در حدیث آمده است: «خوشا به حال کسی که مادرش عفیف و پاکدامن باشد».13
در اینجا روایتی را به عنوان حسن ختام از زندگی بانوی بزرگوار اسلام با امیرمؤمنان ذکر می کنیم که حیا به معنای عالی آن به کار رفته است (حیا از خداوند متعال)؛ 
روزی حضرت علی علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: غذایی در خانه هست؟ حضرت فاطمه سلام الله علیها گفتند: خیر در خانه چیزی نداریم. بچه ها و من چیزی نخورده ایم. علی علیه السلام می فرمایند: چرا چیزی به من نگفته ای؟ حضرت پاسخ دادند: من از خدا حیا می کنم که چیزی از تو بخواهم و تو نتوانی انجام دهی.14

 

پاورقی
1- گزیده بیانات امام خامنه ای، زن و بازیابی هویت حقیقی، چاپ دوم، زمستان 1390، ص196.
2- همان.
3- بیانات رهبری در جمع بانوان فرهیخته کشور، 30/1/93.
4- امیرحسین بانکی پور فرد، آیینه زن (مجموعه موضوعی سخنان مقام معظم رهبری)، صص 223 و 228. 
5- ابی الحسین ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج 2، ص 118.
6- میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 
7- مرتضی مطهری، مسئله حجاب، ص 70.
8- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 29.
9- علی حسین زاده، همسران سازگار، ص 36.
10- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 324.
11- علی حسین زاده، همسران سازگار، ص 37.
12- امیرحسین بانکی پور فرد، حیا، چاپ هجدهم، 1392، ص 38. 
13- بحارالانوار، ج 5، ص 285؛ علل الشرایع، ج 2، ص 564.
14- شیخ طوسی، الامالی، ص 615.



گناه، اوج حماقت است نه زرنگی!

روز قیامت نیکی هایمان را به محبوب ترین فرد زندگیمان نخواهیم داد.اما مجبور می شویم آنها را به کسی بدهیم که از او متنفر بودیم و غیبتش را کردیم.گناه، مخصوصا حق الناس اوج حماقت است نه زرنگی!
زرنگی بندگی خداست...                                                                                                      
آیت الله بهاءالدینی


  هر کس که از روی بصیرت کار نمی کند، عوام است. لذا، می بینید قرآن درباره ی پیغمبر  (ص) می فرماید: «أَدْعُوا إِلَی اللهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی» (یوسف، 108) یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می کنیم، به دعوت می پردازیم و پیش می رویم. پس، اول ببینید جزو گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج کنید. بکوشید قدرت تحلیل پیدا کنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست یابید.    20/3/75

 امام خامنه ای





نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی