يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ

درباره سايت

منجی عصر

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

عاشقان عباس

چایِ روضہ قَلبِ عاشِق را هَوایے مے کُنَد


یادِ بی آبے دِلَم را نِینَوایے مے کُنَد


غالباً در روضہ یِ ارباب مَشهَد مے دَهند


اکثراً ما را رِضا کَرب و بَلایے مے کُنَد


♡...اَللّهُمَ ارزُقنا کَربَلا...♡

هنوز حال و هوایی که داشتم دارم

هنوز طبع گدایی که داشتم دارم

 

برای گمشدگان یک چراغ روشن کن

نیاز به راهنمایی که داشتم دارم

 

بساط شاه و گدا در کنار هم پهن است

کنار جایِ تو جایی که داشتم دارم

 

همان گدای قدیمی که داشتی داری

همان امام رضایی که داشتم دارم

 

حرم نگو،عتبات است،تو حسین منی

هنوز کرب و بلایی که داشتم دارم

تا بر بسیط سبز چمن پا گذاشته است
چشمش بهار را به تماشا گذاشته است
از بس که دست برده در آغوش آسمان
پا بر فراز گنبد میان گذاشته است
می بارد از طلوع نگاهش تبار صبح
خورشید را به سینه خود جا گذاشته است
تا مثل کوه ریشه دواند به عمق خاک
یک عمر سر به دامن صحرا گذاشته است
دستی لطیف ساغر سرشار عشق را
در هفت سین سفره دنیا گذاشته است
نوری (امین) نشسته به آغوش (آمنه) 
دریا قدم به دیده دریا گذاشته است
نوری که از تبلور رخسار او دمید
خورشید را به خانه دلها گذاشته است
***غلامرضا شکوهی***
کوفه را با تو حسین جان سر و پیمانی نیست

هرچه گشتم به خدا صحبت مهمانی نیست


به خدا نامه نوشتم به حضورت نرسید

آن چه مانده ست مرا غیره پشیمانی نیست


کارم این است که تا صبح فقط در بزنم

غربتی سخت تر از بی سر و سامانی نیست


جگرم تشنه ی آب و لبِ من تشنه ی توست

بین کوفه به خدا مثل ِ من عطشانی نیست


من از این وجه ِ شباهت به خودم میبالم

قابل سنگ زدن هر لب و دندانی نیست


من رویِ بام چرا؟ تو لبِ گودال چرا؟

دلِ من راضی از این شیوه یِ قربانی نیست


موی من را دم دروازه به میخی بستند

همچو زلفم به خدا زلف پریشانی نیست


زرهم رفت ولی پیرهنم دست نخورد

روزیِ مسلمت انگار که عریانی نیست


کاش میشد لبِ گودال نبیند زینب

بر بدن پیرُهَن ِ یوسفِ کنعانی نیست


سوخت عمامه ام امروز ولی دور و برم

دختر ِ سوخته یِ شام غریبانی نیست


هرچه شد باز زن و بچه کنارم نَبُوَد

که عبور از وسط شهر به آسانی نیست


دستِ سنگین، دلِ بی رحم، صفات اینهاست

کارشان جز زدن سنگ به پیشانی نیست


دخترم را بغلش کن به کنیزی نرود

چه بگویم که در این شهر مسلمانی نیست

نام ما را بنویسید پریشان علی

 شیعه مملکت و خطه ی سلمان علی

همه شب سفره ما پر شده با نان علی

کار زهراست که هستیم مسلمان علی

 تارسیدم دم ایوان نجف فهمیدم
نه فقط شاه نجف، شاه جهان است علی

نام ما را بنویسید پریشان علی

 شیعه مملکت و خطه ی سلمان علی

همه شب سفره ما پر شده با نان علی

کار زهراست که هستیم مسلمان علی

 تارسیدم دم ایوان نجف فهمیدم
نه فقط شاه نجف، شاه جهان است علی
حیدر امیرالمومنین

ابرو بکشد تهی کنم قالب و بس

شاهیست گدایی چنین صاحب و بس

در بین تمام خوب رویان جهان

عشقست علی بن ابی طالب و بس
خدایا ظهور حجتت را برسان 🌷


خدایا قلب مقدسش از ما راضی وخشنود بگردان 🌷


خدایاموانع ظهورش بر طرف بگردان 🌷


خدایا عاقبت همه مارو ختم به خیربگردان 🌷

خدایا ما را آنی وکمتر از آنی به خودمان وامگذار🌷


خدایا تا مارو نبخشید از این دنیا نبر🌷

اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم و فَرَجنا بهم🌹
حاء سین یاء نون
تلک آیات الجنون
می نویسم عشق و بی تردید میخوانم جنون
هرکسی دیوانه تر ..... السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید میخوانم حسین
عاقلان دانند .............. لکن اکثرأ لایعقلون
این سرشت ماست از خاکیم ، خاک کربلا
سرنوشت ماست ......... پس انا الیه راجعون 
دارد شروع می شود این شعر با علی

صل علی محمد و صل علی علی

 

هرکس دلش به زلف کسی بند خورده است

ما بند خورده است به زلف شما علی

 

خیبر گشا ،یتیم نواز و غریب...،آه

من مانده ام خدا به تو گویم و یا علی

 

بر روی سردر حرم کبریا ،خدا

با خط خود نوشته تو را با طلا علی

 

شیر خدا و حیدر کرار و مرد رزم

تفسیر محکمی است تو را انما علی

 

ما را ببخش، شیعه ی خوبی نبوده ایم

تو را به جان فاطمه، یا مرتضی علی

 

این شعر پیشکش به علی شد به این امید

شاید کند گوشه ی چشمی به ما علی
دام جاده ، ...

 کدام راه ، ...

 کدام پلّه ، ...

 کدام نگاه ...

 مرا می رساند به آسمان آبی تو ...


 ای آفتاب هشتم ...
.عباسیا بخونن
چار شانه ست و رشید است، تماشا دارد
میشناسند عمو را، قد و بالا دارد

ماه زیبای قبیله ست، منیر است از دور
چه قَدَر شکل جوانی امیر است از دور

مشک برداشته با حالتی از خشم و غضب
دائماً ورد زبانش: أنا قتّال العرب

پای در عرصه نهاده ست شبیهِ یلِ بدر
ارتفاع علمش خیره کننده ست چقدر!

آی کفّار! نظر سمت سلاحش نکنید
ترسِ جان دادن اگر هست نگاهش نکنید!

چشم او تیغِ برنده ست خدا رحم کند
ضربه اش سخت کشنده ست، خدا رحم کند

ای سپاه عمر سعد! مواظب باشید
شیر ما آمده، مِن بعد مواظب باشید

وای اگر قصد ستیزی کند این مردِ خطر
وای اگر پارچه ی زرد ببندد بر سر

یک اشاره بکند هیمنه ها میپاشد
وای اگر قبضه ی شمشیر به دستش باشد!

یک قمر راهیِ دریاست، پراکنده شدید
شور کرّار همینجاست، پراکنده شوید

خون حیدر به رگش در جریان افتاده
رگ غیرت به رُخَش ماه نشان افتاده

زاده ی امّ بنین است، ابالفضلِ علیست
ساقیِ خیمه همین است، ابالفضل علیست

زیر لب آیه ای از خوف و رجا میخواند
دارد انگار اُحامی ابدا... میخواند
برچسب ها عاشقان عباس

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی