بایگانی
- بهمن ۱۳۹۴ (۵)
- دی ۱۳۹۴ (۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۹)
- مهر ۱۳۹۴ (۴)
- شهریور ۱۳۹۴ (۹۰)
- مرداد ۱۳۹۴ (۶۳)
- تیر ۱۳۹۴ (۲۳)
خلاصه آمار
پربحث ترين ها
-
بردگی نه زندگی
نظرات: ۵ -
زندگی یعنی وقف او شدن ..
نظرات: ۳ -
همه بدبختیهای بشر
نظرات: ۲ -
-
-
تو مرا بردی به شهر یادها
نظرات: ۱ -
نامه ای به صادق زیباکلام
نظرات: ۱ -
اشعار و مدایح ولادت امام رضا (ع)
نظرات: ۱ -
دختر خوب کیست؟!
نظرات: ۱ -
یاامام رضا(ع)
نظرات: ۱
محبوب ترين ها
-
۵۵۱ -
۵۳۷ -
۵۸۹ -
۴۲۷ -
۳۴۴ -
۵۱۳ -
۵۶۶ -
۳۶۳ -
۳۲۵ -
۵۶۰
از غــدیـــر تــا عـــاشـــورا
اگر مردم، زندانى جهل خویش نبودند، على را به زندان انزوا تاب نمىآوردند و بالعکس اگر موجودیت اسلام تهدید نمىشد و على را مجال شمشیر برافراشتن بود، هیچ پرده جهل و کفر و نفاقى بر هیچ چشم و دلى نادریده نمىماند...
«بسمالله الرّحمن الرّحیم»
اولین شرارههاى آتش کین دشمن در کناره غدیر تولد یافت. آن زمان که على (علیه السلام) بر ساقه بازوان پیامبر شکفت، دانههاى خشم خاک دل دشمن، سر باز کرد. پیامبر، شاید سخن تازهاى نگفت، سرّ مکنونى را فاش نکرد و راز سر به مُهرى را نگشود. آنچه را که به رمز و کنایه در اینجا و آنجا فرموده بود با جامهاى شفاف صراحت به گوش تک تک مردمان ریخت، همه مردمان. و این براى دشمن سنگین بود و شکننده. ممکن بود «انت منى بمنزله هرون من موسى الا انه لا نبى بعدى» را که همه کس نشنیده بود، به تعبیرى دیگرگونه قلب کرد.
اگر مردم، زندانى جهل خویش نبودند، على را به زندان انزوا تاب نمىآوردند و بالعکس اگر موجودیت اسلام تهدید نمىشد و على را مجال شمشیر برافراشتن بود، هیچ پرده جهل و کفر و نفاقى بر هیچ چشم و دلى نادریده نمىماند.
سروده «انّ مثل اهل بیتى کسفینة نوح» را به آهنگى دیگر نواختن یا به بیقولههاى فراموشى سپردن مقدور مىنمود. اولین اسلام آورنده بودن على را و اولین مأموم پیامبر بودن او را پوشیده نگاه داشتن میسور مىنمود.
لوح محفوظ، کتاب مبین، قرآن ناطق، امام مبین، رحمت واسعه و ... که همه را پیامبر به على تعبیر کرده بود، مىشد آنچنان در پرده تحریف پیچید، که نافذترین دقتها هم حتى دریافتشان را نتواند. شان نزولى دیگرگونه جعل کردن بر سوره «هل اتى» که هدیه خداوند بود به على و جبرئیل این هدیه را با بالهاى امانت خود حمل کرده بود و پیامبر با دستهاى عصمت خویش آن را بر قلب على نشانده بود، محال به نظر نمىرسید و ...
شاید مىشد همه آنچه را که پیامبر امین خداوند در شأن على (سلام الله علیه) فرموده بود، در پشت ابرهاى نفاق و کینه و شرک پنهان کرد. لیکن این دم آخرى در این حج واپسین، این کلام آخرین در حضور نمایندگان خواه و ناخواه تمامى مردم روى زمین انکار کردنى نبود. پوشیدنى و تحریف کردنى نبود.
روشن بیان کرده بود پیامبر به روشناى روز - به همان روشنى که دستها بر چشمها حایل مىکردند که از تشعشع مستقیم آفتاب در امانش نگاه دارند.
اول از صداقت و امانت خویش پرسیده بود و همگان سر بر آستان صداقتش ساییده بودند. و بعد اعتراف گرفته بود بر ولایت خویش، و همگان مقر آمده بودند که از خویش بر خویش اولىتر پیامبر است. پس از اثبات صریح و مکرر منزلت خویش در میان مردم، على را بر گلدسته دست خویش نشاند و کلام آخر ... امام و اکمال دین... که:
آنچه من بر شما بودهام، از این پس على بر شماست. هر کس به کشتى نبوت من درآمده است، اینک در ساحل امامت على پیاده شود وگرنه بى تردید غرقه مىگردد. آمده بودم که از ظلمت وارهانمتان و اینک خورشید در دستهاى على است. آمده بودم که از عذاب الهى بترسانمتان، بترسید از خیانت به على. آمده بودم که راه بهشت را بنمایمتان، پا جاى پاى على بگذارید. آمده بودم که دین را بیاورم، صراط مستقیم، صراط على است. دین، على است به تمامه. على مظهر اَتَم و اَکْمَل دین است. راه، با على هدایت است و بى على ضلالت.
سخن تمام و ... نیز رسالت من.
«الیوم اکملت لکم دینکم...»
پیامبر، شاید سخن تازهاى نگفت، سرّ مکنونى را فاش نکرد و راز سر به مُهرى را نگشود. آنچه را که به رمز و کنایه در اینجا و آنجا فرموده بود با جامهاى شفاف صراحت به گوش تک تک مردمان ریخت، همه مردمان.
و این براى دشمن سنگین بود و شکننده، دشمن به اینجا رسید که: تا غروب خورشیدِ پیامبر، دندان بر جگر باید نهاد و در ظلمت فقدان او دست به کار استمرار شب مىباید شد و ... چنین شد.
لیکن شب به اراده شب پرستان نمىپاید و خدا جهان را بى روشنى، بى نور، بى خورشید، بى حجت رها نمىکند. پس چه باید کرد؟
حال که وجود خورشید حجت ناگزیر است و لامحاله، و در روز روشن ولایت، از دیوار آگاهى مردم بالا نمىتوان رفت و همت به سرقت گنج ایمانشان نمىتوان گماشت، تنها دو کار مىتوان کرد.
یا خورشید را زندانى سکوت باید ساخت یا چشم و دل مردم را از نور فرو باید بست. مردم را کور باید کرد... و اگر این هر دو شد که غایت مطلوب است و نهایت مأمول.
و این هر دو شد، هم على خانهنشین شد، هم پردههاى سیاه جهل و کفر و نفاق، چشمِ دل مردم را پوشاند. که این هر دو بى دیگرى نمىشد.
اگر مردم، زندانى جهل خویش نبودند، على را به زندان انزوا تاب نمىآوردند و بالعکس اگر موجودیت اسلام تهدید نمىشد و على را مجال شمشیر برافراشتن بود، هیچ پرده جهل و کفر و نفاقى بر هیچ چشم و دلى نادریده نمىماند.
اما با این دو مصیبت عُظمى ـ خانهنشینى خورشید و سیاهدلى مردم ـ اسلام غریب شد و آرام آرام آن دشنهها که در کارگاه انکار غدیر، ساخته و پرداخته شده بود، از نیام خباثت درآمد و مهیاى قتل آل الله شد. با اولین ضربه، عرش و فرش به لرزه درآمد، فرق امید شکافته گشت و خون یأس، محراب مظلومیت را پوشاند. با دومین ضربه، امام حسن و با سومین و چهارمین ... امام حسین عصاره مظلومیت تاریخ به خون نشست و منکران غدیر و خفاشان ولایت گریز، حضور ممتد و مستمر شب را جشن گرفتند.
... و از آن پس تا کنون و تا قیام قائم آل محمد آنچه تعدى و ستم بر اسلام و اسلامیان رفته و مىرود، همه به دست نوادگان و اخلاف همان کودک انکارى است که در غدیر زاده شد.
برگرفته از:موسسه منتظران منجی
طبقه بندی موضوعی
آخرين مطالب
-
موز خشک
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ -
پرتقال خشک
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ -
سیب خشک
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ -
کیوی خشک
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ -
سه معما که برای مایکروسافت بی جواب ماند
پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ -
30جمله کوتاه از سخنان امام خامنه ای در خصوص جنگ نرم
جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ -
شبکه های اجتماعی و نگاه های جنسیتی
جمعه ۲۹ آبان ۱۳۹۴ -
ثواب گفتن مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست
شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴ -
زندگی یعنی وقف او شدن ..
پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴ -
تقدیم به رهبر عزیز
پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است