بایگانی
- بهمن ۱۳۹۴ (۵)
- دی ۱۳۹۴ (۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۹)
- مهر ۱۳۹۴ (۴)
- شهریور ۱۳۹۴ (۹۰)
- مرداد ۱۳۹۴ (۶۳)
- تیر ۱۳۹۴ (۲۳)
خلاصه آمار
پربحث ترين ها
-
بردگی نه زندگی
نظرات: ۵ -
زندگی یعنی وقف او شدن ..
نظرات: ۳ -
همه بدبختیهای بشر
نظرات: ۲ -
-
-
تو مرا بردی به شهر یادها
نظرات: ۱ -
نامه ای به صادق زیباکلام
نظرات: ۱ -
اشعار و مدایح ولادت امام رضا (ع)
نظرات: ۱ -
دختر خوب کیست؟!
نظرات: ۱ -
یاامام رضا(ع)
نظرات: ۱
محبوب ترين ها
-
۵۵۱ -
۵۳۷ -
۵۸۹ -
۴۲۷ -
۳۴۴ -
۵۱۳ -
۵۶۶ -
۳۶۳ -
۳۲۵ -
۵۶۰
۹۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است
۹ سکانس از دختر زیبایی که پیر شد!!!
سکانس اول:
دختر بچه که بودم، دختران زیبای جوان رو که می دیدم خیلی حسرت می خوردم. دوست داشتم زود به سن و سال اونها برسم تا بتونم خودمو به رخ همه بکشم. بتونم زیبایی خودمو نشون بدم. برنامه های ماهواره ای هم تأثیر زیادی روی من گذاشته بود. زنان و دختران توی ماهواره همیشه عزیز و نور چشم بودند و مدام ازشون فیلم و تصویر پخش می شد….
سکانس دوم:
وقتی به زیبایی رسیدم و بر و رویی پیدا کردم، به خاطر نوع لباس پوشیدنم خیلی مورد توجه بودم، اینقدر جلوه داشتم که ناخودآگاه پسرا و مردای زیادی که با من برخورد داشتند، نمی تونستند حرفی نزنند. خیلی از پسرا در کوچکترین برخورد سعی می کردند نظرم رو جلب کنند و رابطه دوستانه برقرار کنند. متلک شنیدن هم شده بود کار هر روزم…
جوان بودم و لذت می بردم از اینکه می دیدم چشم ها به من توجه دارن، خوشم می آمد که مورد توجه باشم. بنابرین سعی می کردم تنگ ترین و کوتاهترین لباس ها رو انتخاب کنم و با غلیظ ترین آرایش بیام بیرون…
سکانس سوم:
خوشگلی هم شده بود واسه من دردسر. دوستام خیلی بهم توصیه می کردند فقط سوار تاکسی بشم و یا از اتوبوس خط واحد استفاده کنم. بعضی وقت ها خبرهای حوادث جدید رو که از سایت ها می خوندم از اینکه این بلاها سر خودم بیاد می ترسیدم. ولی اینها باعث نمی شد خودم رو آرایش نکنم و یا تو لباس پوشیدنم تغییری بدم. تو تردد توی خیابون و جاده ها آرامش نداشتم و نمی شد یه روز بدون متلک شنیدن و درخواست دوستی نداشتن به دانشگاه برسم. تو دانشگاه هم که درس و مشقم شده بود دل دادن و قلوه گرفتن…
نه پسرای کلاس آرامش داشتند و می تونستند با تمرکز درس بخونند و نه من… مدام حواسمون پرت همدیگه بود…
سکانس چهارم:
به خاطر خوشگلیم خواستگار زیاد داشتم. هر روز تقریبا این مراسم خواستگاری تو کوچه، خیابون و یا دانشگاه انجام می شد و نتیجه اش ناز کردن من بود. مونده بودم به کدوم روی خوش نشون بدم. آخه همه زیبایی منو می دیدند و بدون اینکه شرایط دیگه رو بسنجند می اومدند اظهار عشق می کردند. آخه درس خوندن بهترین کاری بود که همه طرف حسابهام بلد بودند انجام بدهند، فقط چون حس می کردند دوستم دارند می اومدند و سرآپایی خواستگاری می کردند…
گذشت تا با آرمین آشنا شدم، یه پسر خوشتیپ و از خانواده ثروتمند، خودشو برام می کشت، مدام جلو راهم سبز شد تا دلم رو برد…
سکانس پنجم:
چشمان آرمین انگار تو گلچین کردن دخترای زیبا مهارت خاصی داشت. انگار شغلش دیدن و پسندیدن بود و این خیلی عذابم می داد. من خیلی بیشتر از قبل به خودم می رسیدم ولی انگار تو بازار و کوچه و خیابون، تنوع جنس دختران، بیشتر از من برای آرمین بود…
احساس اینکه زیبایی من در چشم آرمین جلوه ای نداره ناراحتم می کرد، هر وقت با کسی در حال صحبت کردن می دیدمش از دستش عصبانی می شدم، خونه شده بود جهنم، و من در این جهنم در حال سوختن…
سکانس ششم:
دیگه نگاه مردم برام مهم نیست. حالا فهمیدم دیده شدن و پسندیده شدن و زیبایی زیاد مهمترین عامل بر هم زننده آرامش در زندگی من بوده. یکی از دوستام حرف جالبی زد، گفت: خیلی ها با نگاه به قیافه تو و خوشگلی تو، زیبایی و خوبی همسرشون رو فراموش کردند، حالا هم خیلی ها با نشون دادن خودشون به شوهرت، تو رو از چشم شوهرت می اندازند، این حکایت همون” از هر دست بگیری از همون دست پس می دی”، هست….
سکانس هفتم:
جلوی آینه ایستادم و خودمو تو سن ۴۵ – ۵۰ سالگی خوب نگاه می کنم. یادم میاد از زیبایی خیره کننده ای که حالا هیچی ازش نمونه جز حسرت…
دیگه هیچ لوازم آرایشی تو دنیا نمی تونه منو به شکل قبلیم برگردونه. من موندم و حسرت اون پسندیده شدن هایی که دیگه هیچی ازش نمونده بود. من که عادت داشتم همیشه برای دیگران خودمو درست کنم، حالا دیگه کاری برای انجام دادن نداشتم. تو جامعه هم انگار نگاه مردم با چندشی مشمئز کننده همراه شده، دیگه خودم هم از خودم متنفرم…
سکانس هشتم:
تازه فهمیدم همه این مدت ها یکی با من بوده که نمی خواسته من زندگیم اینجوری باشه. منو واسه خودم می خواسته و زشتی و زیبایی ظاهری من براش مهم نبوده…خدایی که هیچ کجا، نه در قرآن کریم، و نه در زبان اولیا و اوصیا و رسولانش کارهای منو قبول نداشته و اون رو گناه می دونسته…
نمی دونم توبه من قبول میشه یا نه؟
اگر توبه کنم، خدا بهم نمیگه: خیلی ها به خاطر دیدن تو به گناه افتادند و خیلی ها به انحراف رفتند و از کار و فعالیت و ساخته شدن روح و جانشون موندن، برو که توبه تو قبول نیست و اهل آتشی….؟
امروز که تو این سن و سال تنها شدم و هیچ چشمی خریدار من نیست و هیچ دلی برای من نمی تپد، انگار جلوه گری و فخر فروشی دخترکان جامعه را به چشمی دیگر نگاه می کنم، دخترکانی که به زودی به شرایط من می رسند و از همه اون خواسته شدن ها، فقط حسرتی غمبار بر دلشون می مونه…
و سکانس سانسور شده:
هیچ لذتی از زندگی نبردم، حتی آن موقع که خدای قلب های مردان و پسران شهوت پرست جامعه بودم…
حتی آن موقع که عشق رسیدن به من، و نگاه کردن به من، حسرت دل خیلی ها بود….
کاش جور دیگری زندگی می کردم، همان گونه که خدایم می خواست….
دختری که عاشق چادر شد
من دختر آن روزهای ایرانم و مادر این روزها …دوره ای که من به چشم دیدم ، در کوچه و بازار، آدمهای رنگ باخته به دنیا زیاد بود .یکی مشروب میخورد و یکی مستی اش را فریاد می زد.یکی لباس نچندان لباس می پوشید و آن یکی نگاه نسبتا عاشقانه میکرد.
آن روزها چادر رنگ مشکی امروزش را نداشت. یادم هست مادرم چادر گل دار سر میکرد و عجیب به آن مقید بود.نمیفهمیدم چرا… نپرسیدم حتی.. اما دلم میگفت ، دل بند چادرش شده.. کوچکتر که بودم چادرنماز سر میکردم، و خیلی هم دوستش داشتم.
وقتی کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم، مادر مریض شده بود و برای درمان مکرر به بیمارستان میرفت و بستری می شد. میگفتند سرطان خون دارد .. .در بیمارستان اجازه نمیدادند که ببینمش. سنم کم بود.یواشکی، و به هر ترفندی که بود ، خودم را به اتاقش میرساندم. تا مادر عزیزتر از جانم را ببینم.یکبار که توانسته بودم به دیدار مادر بروم دیدم مادرم فقط اشک می ریزد… گریه، گریه، ..
دلم گرفت،میخواستم مادر همیشه مهربان و خنده رویم را ببینم اما او ناراحت بود.ماجرا این بود که آن روز او را برای عکسبرداری برده بودند، مادر هم به ناچار روسری اش را برداشته تا عکس بگیرند.و حالا مثل ابر بهاری گریان بود.نمیخواست مردی او را ببیند..روزهای بعد هم که ملاقاتش رفتم، بخاطر آن مسئله ، گریه میکرد و ناراحت بود.گفتم که ، مادر عجیب مقید بود..
خلاصه بگویم ؛
بزرگتر که شدم،سرطان مادر را از آغوشم ربود، من ماندم و خاطراتم.ماندم با خاطره لحظه های شیرین با او بودن.. وقتی یاد آن گریه هایش می افتم یا وقتی به یاد رو گرفتن هایش می افتم؛ دلم می تپد برای چادر!چادری که مادر حتی بخاطر مریضی اش، نمیخواست از دستش بدهد
حالا که فکر میکنم ، تقید مادر، دل من را هم مشتاق کرد.دیدم آنچه مادر را به سمت چادر و حجاب میبرد، مرا هم شیفته کرده ..و مثل سربازی که اسلحه بر دوش دارد، همیشه چادر به سر کردم، برای همیشه… و حاضر نیستم اسلحه ام را زمین بگذارم. به هیچ قیمتی …
باشگاه خبرنگاران
راستش را به ما نگفتند …
راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.
گفتند: تو که بیایی خون به پا میکنی،جوی خون به راه میاندازی و از کشته پشته میسازی و ما را از ظهور تو ترساندند.
درست مثل اینکه حادثهای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به تو عشق میورزیدیم و با همه وجودمان بیتاب آمدنت بودیم.
گرچه حاضر نیست اما ناظر است…
بار دیگر جمعه و بار دیگر گریه در فراق یار.
بار دیگر تنهایی و بار دیگر یاد آن دلدار غایب از نظر .
بار دیگر ما و دردها و آرمانهایمان که همگی در منظومه انتظار تفسیر می شود و با نفس کشیدن در هوای یار، معنا می یابد.
ما در آستانه جمعه، خاطره هایمان از مولای مظلوم منتظر، رنگی دیگری می گیرد.
رنگی از جنس عطش دیدار و نجوای بیقرار هواخواهان کوی دوست.
او که گرچه حاضر نیست اما ناظر است.
و گرچه خورشید ناب و تابناکش از پس ابر غیبت می تابد، اما شمیم درکش، برای دلهای آماده و ظرفیتهای پالوده از گناه و غفلت، می تپد.
آری؛ جمعه که از راه می رسد، دلهای بی تاب یاران حقیقی و منتظران واقعی حضرت صاحب الزمان(عج) شور و شیدایی دیگری می گیرد.
شور امید و شیدایی انتظار؛ انتظاری که از پس قرنها، میراثی عظیم و عزیز و سبز و سرخ برای اهل دل برجای نهاده و هم غم غربت و هم شوق آمدن را برایش به ارمغان آورده.
جمعه نبض تپنده روزهای هفته است و خلوت انس لحظه های مومن در طول شب ها و روزهای هفتگانه ای که خداوند برایش تدارک دیده.
منصور ارضی برای هاشمی چه آرزویی کرد؟
به گزارش به سوی بیداری به نقل از سایت انتخاب در این باره نوشته است که این مداح برای ادامه عمر آیت الله هاشمی رفسنجانی به دلیل طرح موضوع شعار مرگ بر آمریکا، آرزویی ناصواب مطرح کرده است. ارضی در حسینیه صنف لباس فروش های تهران، با انتساب اتهاماتی گفت: ان شاالله خداوند … او را برساند! این فرد اظهارات نادرستی درباره حذف شعار مرگ بر آمریکا کرده و عده ای از اطرافیان پول پرست و … از او حمایت می کنند.
انتخاب اضافه کرده است: ارضی دو سال پیش نیز یکی از مقامات ارشد دولتی را «یهودی صفت» خوانده و گفته بود «دعا کنید، خدا مرگش را برساند».
نکات مهم و مطالب ناب از قرآن و روایات مذهب ما برگرفته شده از
در قرآن آمده که خدا از آینده انسان آگاه است و سرنوشت هر فردى را مى داند، پس چرا ما را آفریده است، اگر نمى توانیم فرد خوبى باشیم؟
پاسخ:
هیچ شکى وجود ندارد که خدا از آینده انسان آگاه است وسرنوشت هر فردى را مى داند اما باید دید معناى سرنوشت چیست وآیا با اختیار ما منافات دارد یا خیر؟در مورد سرنوشت، دو تفسیر وجود دارد: تفسیر نخست مى گوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده و بنابراین هر کس با سرنوشت معیّنى از مادر متولد مى شود که قابل دگرگونى نیست (هر انسانى نصیب و قسمتى دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد،و کوشش ها براى تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر، بدیهى است که انسان موجودى مجبور و بى اختیار است.ولى بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست و قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامى از قبیل: تکلیف، جهاد، سعى و کوشش و استقامت و غیره را به هم مى ریزد. استاد مطهرى مى گوید: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهى، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد»(1)معناى درست علم خدا به سرنوشت آن است که خداوند در ازل مى داند که هر فرد انسانى با اختیار و انتخاب خود چه سرنوشتى را براى خود رقم خواهد زد ، بنابراین علم خداوند از ابتدا به کارهاى انسان با اختیار و انتخاب او تعلق مى گیرد ، پس با این حساب ، علم خداوند نه تنها مغایر با انتخاب ما نیست ، بلکه انتخاب و اختیار ما را تأیید مى کند. در قرآن آیات زیادى وجوددارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی؛ براى انسان چیزى جز حاصل سعى او نیست».(3)و مانند آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند».(4)در احادیث اسلامى نیز بر این نکته تأکید شده است. امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجى برخاست. پرسیدند: از قضاى الهى فرار مى کنى؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم.(5) «یعنى درست است که تا قانون علیت که منتهى به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلى داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى کند. اما من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ یعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیرى کنم که اگر دیوار سقوط کند روى من نیفتد».(6)با یک مثال معناى قضا و قدر الهى روشن مى شود: «اگر کسى بالاى بام ایوانى خود را روى زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم مى میرم و اگر مقدر است بمانم مى مانم.این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهى این است که بشر داراى اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. پس به آن کسى که روى بام به قصد افکندن خود ایستاده است باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنى ، مقدر است بمیرى و اگر پله هاى بام را انتخاب کنى ، مقدر است بمانى و در هر دو صورت، قضیه روى قضا و قدر الهى است».(7)بنابراین نتیجه مى گیریم که براى انسان ها یک سرنوشت از اول معین نشده که انسان اختیارى در ترک آن نداشته باشد ، بلکه از زاویه دیگر سرنوشت هاى متعددى دارد مانند دو مثال فوق ، که مى تواند هر یک را انتخاب نماید و هر کدام از آنها را انتخاب نماید ، همان چیزى است که خداوند از ابتدا به آن آگاه بوده است.
پىنوشتها:
1.مجموعة آثار ، ج1، ص 384.2.
2.ناصر مکارم شیرازى، انگیزة پیدایش مذاهب، ص 17 – 20 ( با تلخیص).
3. نجم (53) آیة 39.4.
4. رعد (13) آیة 11.5.
5.توحید صدوق (چاپ تهران) ص 337.
6. ناصر مکارم شیرازى، همان، ص 29.7.
7.محمد تقى فلسفى، کودک، ج 1، ص 132 و 133.
بعضی از نقل های متفاوت و جالب از اتفاقات زمان شهادت امیرالمومنین
ابن ابی الدنیا (م 281) محدث ومورخ برجسته ای است که کتابی مستقل در باره تاریخ شهادت امام علی علیه السلام نوشت و این کهن ترین کتابی است که در این موضوع به دست ما رسیده است.
وقتی از کتاب مستقل سخن می گوییم، یعنی کتابی که از آغاز تا انتهای آن در باره یک موضوع و در اینجا در باره شهادت امام علی (ع) تألیف شده باشد. طبعا در تواریخ عمومی مانند تاریخ طبری یا یعقوبی نیز اخباری در این باره آمده است.
عنوان «مقتل» به معنای اخبار مربوط به شهادت یا تاریخ شهادت است. عنوان «مقتل الحسین» یعنی تاریخ شهادت امام حسین و به تعبیری تاریخ عاشورا. نگارش این قبیل تک نگاری در باره تاریخ کشته شدن چهره های برجسته، در تاریخنگاری اسلامی مرسوم بوده است. برای مثال کتاب در باره مقتل عمر یا عثمان هم در منابع یافت می شود.
نگاهی به مدخل های الفبایی فهرست ابن ندیم، و همین طور عناوینی که در دیگر فهرست آثار مؤلفان شیعه یا سنی در قرون نخستین اسلامی آمده، مانند فهرست نجاشی که به نام رجال نجاشی شهرت دارد، گویای آن است که آثار فراوانی با پیشوند مقتل نوشته می شده است. در این باره به ذریعه هم می توان مراجعه کرد.
از میان آثار مربوط به تاریخ شهادت امام علی (ع) کتاب ابن ابی الدنیا، کهن ترین کتابی است که برجای مانده است. هرچند پیش از آن نیز آثاری بوده است. این اثر با عنوان «مقتل امیر المؤمنین علیه السلام» نخستین بار توسط مرحوم استاد عبدالعزیز طباطبائی در مجله تراثنا سال سوم شماره 12 (1408ق) منتشر شد، مردی که همین روزها سالگرد درگذشت اوست و در کار پژوهش و تحقیق در حوزه کتابشناسی شیعه، کم مانند بود. خدایش رحمت کند.
مجددا این اثر در سال 1411 توسط دوست همو، مرحوم سید محمد باقر محمودی به صورت مستقل در تهران و توسط انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تحت عنوان «کتاب مقتل الامام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب» منتشر شد.
کتاب یاد شده در سال 1379 ش توسط استاد دکتر محمود مهدوی دامغانی که افتخار ترجمه آثار کهن تاریخ اسلامی بسیاری را در سه دهه اخیر داشته اند، توسط مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا ترجمه شده و به چاپ رسید.
نویسنده کتاب ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید معروف به ابن ابی الدنیا قرشی (208 - 281) از علمای محدث ـ مورخ است که آثار بیشماری به صورت تک نگاری در حوزه های مختلف حدیثی و بعضا تاریخی دارد. سبک و سیاق او نگارش اخبار به صورت روایات مستقل است که جمعا تحت یک عنوان کلی فراهم می آورد. وی شخصیتی کم مانند در تألیف و تنوع موضوعاتی است که به آن پرداخته و آثار بیشماری، هر چند برخی از آنها کوچک است، از خود برجای گذاشته است.
برای اهمیت اثر او را بدانیم باید توجه کنیم که وی سی سال زودتر از طبری مورخ درگذشته و بنابرین یک نسل از او جلوتر است.
کتاب او جمعا دارای 119 روایت است که آنها را با سند و از مآخذ مختلف تاریخی نقل کرده است. هر روایت تاریخی داستانی را در باره بخشی از ماجرای شهادت امام علی علیه السلام، همین طور پیش زمینه ها و نیز آثار و تبعات آن گزارش شده است. تمامی این روایات توسط شخصی به نام حافظ حسین بن صفوان برذعی متوفای 340 به نقل از ابن ابی الدنیا روایت شده و بنابرین نام او در آغاز همه اسناد دیده می شود. در واقع وی راوی آثار ابن ابی الدنیاست.
راوی یا راویان هر خبری بین ابن ابی الدنیا تا اصل خبر در آغاز بیشتر نقلها آمده است. برخی از آنها مورخان شیعی و برخی نیز به اصطلاح از عامه می باشند. برای مثل این سند: ... از جابر بن عبدالله جعفی، از محمد بن علی [امام باقر] ... سپس متن وصیت امام علی را به امام مجتبی علیه السلام نقل کرده است.
نخستین روایت از وقت بیرون آمدن امام علی پیش از اذان صبح به سوی مسجد است که مرغان برابر وی درآمدند و آواز سردادند. همراهان آنان را دور کردند اما حضرت فرمودند: مرانید که نوحه گرند.
روایات مربوط به شهادت امام علی علیه السلام در این کتاب متفاوت نقل شده است. در واقع، ابن ابی الدنیا جامع این نقلهاست و درست همان طور که در کتابی مانند تاریخ طبری ملاحظه می کنیم، روایات متفاوت و متعارضی در باره یک واقعه پشت سر هم آورده می شود.
حسن بن دینار از حسن بصری روایت کرده است که گفت: علی بن ابی طالب آن شب گفت: انی مقتول لو قد أصبحت. هرگاه صبح شود من مقتول خواهم بود.
در روایت پنجم این کتاب از قول هشام بن محمد کلبی آمده است که مردی از نخع مرا روایت کرد که صالح بن میثم بن عمران بن میثم تمار از پدرش روایت کرد: علی برای نماز صبح بیرون آمد. تکبیر نماز را گفت. سپس یازده آیت از سوره انبیاء خواند. در این وقت ابن ملجم با شمشیر بر فرق امام زد. مردم بر سر او ریخته، شمشیر را از دستش گرفتند. آنان در نماز بودند. علی به رکوع رفت سپس سجده کرد. من او را دیدم که خون از سرش جاری بود و همین طور که سجده می کرد خون سر او این طرف و آن طرف می ریخت. باز برای رکعت دوم برخاست، اما منقلب شده. قراءت را آرام کرد. سپس نشست و تشهد را خواند و سلام داد و به دیوار مسجد تکیه کرد.
در روایت هفتم آمده است که ابن بجره اشجعی و ابن ملجم با هم قرار داشتند تا با شمشیر به امام حمله کنند. شمشیر یکی خطا رفته به دیوار خورد و شمشیر ابن ملجم اصابت کرد. آنان هر دو گریختند. ابن بجره به سمت کنده رفت و ابن ملجم به سمت بازار. ابن ملجم را گرفتند و نزد امام آوردند.
در روایت 11 آمده است که دو شب قبل از این ماجرا، وقتی امام وارد مسجد شد و افراد را از خواب بیدار میکرد، ابن ملجم نزد آن حضرت آمد و نامه ای به دست امام دارد که او را دعوت به توبه کرده بود. امام آن لحظه نتوانست بخواند . بعد از نماز آن را باز کرده خواند. در آن نوشته شده بود: تو را به توبه از شرک دعوت میکنم. حضرت فرمود: صاحب این نامه کیست؟ کسی پاسخ نداد. امام آب دهان بر آن انداخت و محو کرده بیرون انداخت و فرمود: لعنت خداوند بر او.
در روایت 12 به نقل از امام باقر علیه السلام آمده است: آنگاه که خداوند اراده کرد که کرامت شهادت با ضربت ابن ملجم نصیب امام علی شود، ابن ملجم شب را در مسجد بنی اسد بود. وقتی هوا تاریک شد به خانهای از خانههای کندیان رفت. یک جمعه پیش از آن امام روی منبر از زبان رسول خدا (ص)نقل کرد که آن حضرت به من فرمود: لایبغضک مؤمن و لا یحبک کافر. و افزود: من در خواب دیدم که شیطانی ضربتی بر من زده و ریش مرا به خون سرم تر کرده است، اما این مرا ناراحت نکرد... این بود تا شب معهود که ابن ملجم کنار در کمین کرد. وقتی امام برای نماز وارد مسجد شد، ابن ملجم ضربه خود را فرود آورد. محمد بن حنیفه نزدیک آن حضرت ایستاده بود. او را گرفت. مردم نیز بر ابن ملجم یورش بردند تا او را بکشند. امام علی فرمود: صبر کنید. او را نکشید. اگر ماندم او را قصاص خواهم کرد یا خواهم بخشید. اگر نماندم، همان اصل نفس در برابر نفس.
در روایت 13 از قول عبدالغفار بن قاسم انصاری نقل شده است که گفت: از چندین نفر شنیدم که ابن ملجم شب را در خانه اشعث بن قیس خوابیده بود و او بود که وقت سحر به وی گفت: صبح شد [یعنی زود برخیز]!. در آن صبحگاهان مؤذن مسجد بنی کنده حجر بن عدی بود و همو بود که در بالای مناره گفت: اعور علی را کشت. (ابن ملجم یک چشم داشت). بعد هم خطاب به اشعث گفت: ابن ملجم نزد تو بود و تو با او نجوا می کردی.
بدین ترتیب این کتاب حاوی روایاتی است که موضوع شهادت امام علی علیه السلام را دنبال کرده است. در روایات اخیر این رساله، متن خطابه امام مجتبی علیه السلام پس از شهادت امام علی (ع) درج شده است.
در روایت 91 آمده است: زحر بن قیس گفت: حسن بن علی مرا به مدائن فرستاد تا خبر شهادت را به حسین بن علی که در آنجا بود برسانم. وقتی رسیدم حسین بن علی گفت: زحر! چرا رنگ صورتت تغییر کرده است؟ گفتم: امیر المؤمنین را در آخرین روز حیاتش در این دنیا و اولین روزش در آن دنیا ترک کردم. این هم نامه حسن به شماست. امام پرسید: چه کسی او را کشت. گفتم: مردی از بنی مراد از مارقین فاسق که به او عبدالرحمان بن مجلم می گویند. پرسید: آیا کشته شد؟ گفتم: آری. تکبیر گفته افزود: انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین، چه مصیبت بزرگی؟ با این که رسول خدا فرمود: هرگاه مصیبتی بر شما وارد شد، از مصائب من یاد کنید که بالاتر از آن نیست. رسول خدا راست گفت و این مصیبت پس از مصیبت او بالاترین بود و من در عمرم مصیبتی بالاتر از آن نخواهم دید. سپس فرمود: ان البلاء الینا أهل البیت سریع. مصیبت برای ما اهل بیت سریع است. و الله المستعان. در آن وقت، حسین بن علی، مردمان مدائن را جمع کرده و نامه امام حسن را برای آنان خواند. همانجا بود که ابن السوداء که مردی از همدان بود و به او عبدالله بن سباء می گفتند: گفت: حتی اگر علی را در قبر ببینم، می دانم که او نخواهد مرد تا ظهور کند. در این وقت، گریه و زاری و استغفار مردم بلند شده و به حسین بن علی تعزیت گفتند و آن حضرت در میان مردم به کوفه بازگشت.
در پایان روایاتی در برتری امام علی علیه السلام از قول این و آن نقل شده است. در روایت 97 آمده است: عبدالملک بن سلیمان گوید: به عطاء گفتم: آیا احدی از اصحاب رسول الله فقیه تر از علی بود؟ گفت: نه والله من کسی را نمی شناسم.
روایت 109 شمار فرزندان امام علی علیه السلام است:
حسن بن علی که نیمه رمضان سال سوم به دنیا آمد و رسول الله او را حسن نامید. روز سوم ربیع الاول سال 50 هم درگذشت.
حسین که پنجم شعبان سال چهارم هجرت به دنیا آمد و روز عاشوراء دهم محرم سال 61 به دست سنان بن انس نخعی که لعنت خدا بر او باد کشته شد و خولی بن یزید اصبحی سر او را جدا کرد.
زینب دختر بزرگ علی که همسر عبدالله بن جعفر شد.
ام کلثوم کبری که همسر عمر شد و بچه ای از او نماند.
مادر اینها فاطمه زهرا دختر رسول خدا بود.
محمد حنفیه که مادرش خوله دختر جعفر بن قیس بود. از امام باقر از علی از پیامبر نقل کرده است که حضرت فرمود: بین اسم و کنیه من در یک شخص جمع نکنید. امام علی عرض کرد: اگر من بعد از شما پسری داشتم، نام و کنیه شما را روی او خواهم نهاد. پیامبر به من اجازه دادند.
محمد حنفیه خود می گفت: من سه سال مانده به اتمام خلافت عمر به دنیا آمدم.
همو در سال 81 هجری گفت: اکنون 66 سالهام. همان سال درگذشت.
کشاورزی الاغ پیری داشت
یه داستان جالب
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد ! کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد ! پس برای این که حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد ، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود ! مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند ، اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد ، سعی می کرد روی خاک ها بایستد ! روستایی ها همین طور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا این که به لبه ی چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد !
مشکلات مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم : اول این که اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود !
گدای خانه
ختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت: خیلی مغروری ازت خوشم میاد هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو خوددم ازت شمارتو بگیرم تا باهم دوست شیم.
پسرگفت شرمنده نمیتوانم ,من صاحب دارم,
دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته ,
پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم ,
دخترگفت اووووه چه رومانتیک این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده؟
عکسشو داری ببینمش؟
پسرگفت عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین آدم دنیاست,
دختره شروع کرد به خندیدن مسخره کردن می گفت ندیده عاشقش شدی ؟
نکنه اسمشم نمیدونی ؟
پسر سرشو بالا گرفت گفت آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم
اسمش مهدی فاطمه است
دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم است،
من بمیرم،
سر به زانوی غم است،
شیعیان!
مهدی غریب و بی کس است،
جان مولا معصیت دیگر بس است،
شیعیان!
بس نیست غفلت هایمان؟
غربت وتنهایی مولایمان؟
ما عبید و عبد دنیا گشته ایم،
غافل از مهدی زهرا گشته ا یم.
اهمییت نماز
برای دیدن اندازه اصلی بر روی تصویر کلیک نمایید.
مخصوص چاپ در اندازه A3 و کوچکتر
امام خامنه ای :
«و اقم الصلوة طرفی النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات» سوره مبارکه هود آیه 114
یعنی نماز را در دو سوی روز و پارههایی از شب بجا آورید؛ زیرا نیکیها میتواند بدیـها را از بین ببرد.نماز نورانیّتی دارد؛ ظـلمتهـا را از بین میبرد، بدیـها را از بین میبرد و اثر گناهان را از دل میزداید. انسان بالاخره ممکن است آلودگیهایی پیدا کند و دست و بالش به خطایی بند شود. اگر به نماز پایبند باشید، این نورانیّت شما باقی خواهد ماند و گناه این فرصت را پیدا نمیکند که در جان شما نفوذ کند.
بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان) 1377/11/13
ابتدای زندگی با دروغ شروع میشه!
چرا خیلی وقتا مثلا وقتی که میخوان #خطبه_عقد رو بخونن، دروغ ها شروع می شه؟
وقتی که خطبه عقد می خونن، چند بار عاقد میخواد از عروس «بله» بگیره، می گن: #عروس_رفته_گل_بچینه
چرا باید از همون اول دروغ گفته بشه؟
چرا این دروغ گفتن رو به نسل های آینده منتقل کنیم؟
یکی از وعاظ میگفتن : تو یکی از مکان هایی که خطبه عقد جاری می شد، عاقد وقتی که می خواست از عروس «بله» بگیره، گفتن: #عروس_خانم_داره_سوره_نور_میخونه .
چرا این روش رو الگو و نمونه قرار نمیدیم؟
چه مانعی داره که موقع عقد به عروس خانم بگن قرآن بخونه که اگه عاقد خواست «بله» بگیره بگن عروس خانم مشغول خوندن قرآن هستن، خدا باهاش صحبت میکنه و بهش سفارش میکنه.
یا اینکه عروس خانم مشغول خوندن سوره یاسین که قلب قرآنه و یا سوره الرحمن که عروس قرآنه و یا مشغول خوندن سوره کوثر که سوره حضرت زهرا هستن
30جمله کوتاه از سخنان امام خامنه ای در خصوص جنگ نرم
۱-این جنگ نرم ، شما جوانهای دانشجو ، افسران جوان این جبهه اید...
۲-شرط اصلی فعالیت درست شما در این جبهه ی جنگ نرم ، یکی اش نگاه خوشبینانه وامیدوارانه است
۳-خط اغفال به خصوص خواص و نخبگان از تاثیر دشمن ، یکی از خطوط القائی و تبلیغاتی دشمن است.
۴-در میدان تنظیم شده ی از سوی دشمن بازی نکنید.... چون چه ببرید ، چه ببازید ، به نفع اوست.
۵-امروز اولویت اصلی کشور مقابله با جنگ نرم دشمن است
۶-در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار و با قالبی مناسب به میدان آورد تا اثرگذار شود
نکته مهم رهبر معظم انقلاب خطاب به خواستگار دخترشان/ سوژه این هفته «دکتر سلام» مشخص شد!
به گزارش خبرنگار دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، حسن عباسی عصر دیروز با حضور در جمع دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز به تحلیل مسائل روز پرداخت.
وی در بخشی از سخنانش با اشاره به خبر کشف سکه، موبایل و سیم کارت از بندی که مهدی هاشمی در آن زندانی است گفت: با خود فکر میکردم این هفته «دکتر سلام» میخواهد چه محوری داشته باشد، که با این اتفاق سوژه این هفته آن مشخص شد.
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از صحبتهایش با اشاره به اینکه بسیاری از افراد شاخص در نظام ابا دارند که بگویند الگوی مورد نظر برای ما امروز شخص رهبری است افزود: یکی از علما که شاهد عقد دختر رهبر معظم انقلاب بود تعریف میکرد که همه موارد خواستگار دختر ایشان حل بود اما رهبر انقلاب موضوعی را به عنوان شرط مطرح کردند و فرمودند: «مادامی که من رهبر هستم شما فعالیت اقتصادی نباید داشته باشید». جامعه که نمیگوید فردا چنین جوانی خودش لیاقت و نبوغ و شایستگی داشت فردا جامعه میگوید که اینها دستشان رسید، ما امکانش را نداشتیم، اینها پسران رهبری بودند، دامادهای رهبری بودند، دختران شخص رهبر بودند، عروسهای شخص رهبری بودند.
متن کامل این سخنان به زودی در خبرگزاری دانشجو منتشر میشود.
این سوال قطعی شهیدان از ماست
شما چه کردین؟
این سوال قطعی شهیدان از ماست
هم امروز وهم فردا چه بخواهیم وچه نخواهیم
راستی واقعا ما چه کردیم؟
برای استفاده از ادامه ی مطالب
بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
با شهیدان چقدر آشنا شدیم؟
راهشان را چقدر شناختیم؟
آرزوهایشان را اهدافشان را رفتارشان را؟
وصیت نامه ی شهیدان زندگی وسیره ی آنها را چقدر مطالعه کردیم؟
چطور می تونیم بدون این شناخت در پیچ و خم های زندگی
در پست و مقام در چرب و شیرین پول ودنیا
پشت ماشین پشت میز تور راه خانه
در لباس پوشیدن ورفتار در سختی ها وتنگدستی ها
یعنی در همه حال و در همه جا یاد و راه آن ها را زنده نگه داریم؟؟
شهیدان کار حسینی کردند یعنی آنچه باید می کردند
اما ما چه کردیم؟آنچه باید می کردیم انجام داده ایم؟
اگر اعمالمان را با ترازوی شهیدان وزن کنن
خجالت وحسرت خواهیم داشت یا سرافرازی ورضایت؟
برای پاسخ دادن امروز هم دیره چه برسه فردا!!
فردایی که معلوم نیست فرصت آن را داشته باشیم وتوفیقش را
از ما خواستن از خدا عطا کردن
بیایم کمی با شهدا آشنا بشیم
برای راحتی ما سختی ها رو از جون ودل پذیرفتن
وبا رویی باز به ملاقات خدا رفتن
بیایم ببینیم چطور بودن وچه کردن که به این لیاقت رسیدن
بیایم ماهم مثل اونا زندگی کنیم
خواستن توانستن است پس این راه وخوان گسترده ی شهیدان
یا علی مدد
اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ )ع( از دﯾﺪﮔﺎه دﮐﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ
اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ )ع( از دﯾﺪﮔﺎه دﮐﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ
دﻛﺘﺮﻋﻠﻰ ﺷﺮﯾﻌﺘﻰ ﻣﺘﻔﻜﺮ و اﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪى ﺑﻮد ﻛﻪ در ﯾﻚ دوره ﺗﺎرﯾﺨﻰ، ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻓﺰاﯾﻨﺪهاى ﺑﺮ روى ﻧﮫﻀﺖ اﺳﻼﻣﻰ ﮔﺬاﺷﺖ. ﺷﮫﯿﺪ دﻛﺘﺮ ﺑﮫﺸﺘﻰ ﺑﺎ اﺷﺎره ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع، ﺣﻖ ﻣﻄﻠﺐ را ادا ﻣﻰﻛﻨﺪ:
دﻛﺘﺮ در طﻮل ﭼﻨﺪ ﺳﺎل ﺣﺴﺎس، ھﯿﺠﺎن ﻣﺆﺛﺮى در ﺟﻮّ اﺳﻼﻣﻰ و اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﻰ ﺑﻪ وﺟﻮد آورد و در ﺟﺬب » ﻧﯿﺮوھﺎى ﺟﻮان درس ﺧﻮاﻧﺪه و ﭘﺮ ﺷﻮر و ﭘﺮ اﺣﺴﺎس ﺑﻪ ﺳﻮى اﺳﻼم اﺻﯿﻞ، ﻧﻘﺶ ﺳﺎزﻧﺪهاى داﺷﺖ و دلھﺎى (١) « زﯾﺎدى را ﺑﺎ اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﻰ ھﻤﺮاه ﻛﺮد. اﯾﻦ اﻧﻘﻼب و ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺪردان اﯾﻦ ﻧﻘﺶ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﺎﺷﺪ.
اﺳﻼمﺷﻨﺎﺳﻰ ﻣﺘﻌﮫﺪ ﺑﺎ » آﺛﺎر دﻛﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﻰ از ﻓﺮاز و ﻓﺮودھﺎى ﺑﺴﯿﺎرى ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ؛ ﺑﺮﺧﻰ آﺛﺎر وى ھﻤﭽﻮن داراى ﺿﻌﻒھﺎى ﺳﺎﺧﺘﺎرى و اﺳﺎﺳﻰ ﻣﻰﺑﺎﺷﺪ، و ﺑﺮﺧﻰ از « ﺗﺸﯿﻊ ﻋﻠﻮى، ﺗﺸﯿﻊ ﺻﻔﻮى » و « ﻣﺨﺎطﺐھﺎى آﺷﻨﺎ را ﺑﺎﯾﺪ در رده ﻛﺘﺎب ھﺎى ﺧﻮب و «ﻧﯿﺎﯾﺶ» و « ﻓﺎطﻤﻪ، ﻓﺎطﻤﻪ اﺳﺖ » ،« ﻋﻠﻰﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم » آﺛﺎر وى از ﺟﻤﻠﻪ ﺗﺄﺛﯿﺮﮔﺬار وى ﻣﺤﺴﻮب ﻛﺮد.
ﺑﺮﺧﻰ از ﺳﺨﻨﺮاﻧﻰھﺎ و ﻧﻮﺷﺘﻪھﺎى دﻛﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﻰ در ﻣﻮرد ﺷﮫﺎدت اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم و ﺣﺎدﺛﻪ ﻛﺮﺑﻼ، از ﺟﻤﻠﻪ آﺛﺎر ﺧﻮب وى ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﻰ رود. در اﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﺎر ﺳﻌﻰ ﺧﻮاھﯿﻢ ﻧﻤﻮد ﺑﻪﺣﺪّ وﺳﻊ ﺧﻮد، دﯾﺪﮔﺎه دﻛﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﻰ را در اﯾﻦ ﻣﻮارد ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻛﺸﯿﻢ:
ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم
"ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪن ﻣﺮدى اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮد ﺑﺮاى ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪن ﺧﻮﯾﺶ ﻗﯿﺎم ﻛﺮده اﺳﺖ... اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم از ﻣﻘﻮﻟﻪ دﯾﮕﺮى اﺳﺖ؛ او ﻧﯿﺎﻣﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ دﺷﻤﻦ را ﺑﺎ زور ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺑﺸﻜﻨﺪ و ﺧﻮد ﭘﯿﺮوز ﺷﻮد، و ﺑﻌﺪ ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺸﺪه و ﯾﺎ در ﯾﻚ ﺗﺼﺎدف ﯾﺎ ﺗﺮور ﺗﻮﺳﻂ وﺣﺸﻰ، ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ. اﯾﻦ طﻮر ﻧﯿﺴﺖ، او در ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ در ﺧﺎﻧﻪ اش ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ و زﻧﺪه ﺑﻤﺎﻧﺪ، ﺑﻪ ﭘﺎ ﺧﺎﺳﺘﻪ و آﮔﺎھﺎﻧﻪ ﺑﻪ اﺳﺘﻘﺒﺎل ﻣﺮدن ﺷﺘﺎﻓﺘﻪ و در آن ﻟﺤﻈﻪ، ﻣﺮگ و ﻧﻔﻰ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ را اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮده اﺳﺖ... اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﯾﻚ ﺷﮫﯿﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻰ ﭘﯿﺶ از ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪن ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻪ ﺷﮫﺎدت رﺳﯿﺪه اﺳﺖ؛ ﻧﻪ در ﮔﻮدى ﻗﺘﻠﮕﺎه، ﺑﻠﻜﻪ در درون ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﯾﺶ، از آن ﻟﺤﻈﻪ طﺮد و ﻧﻔﻰ ﭼﯿﺰى ﺑﻮد ﻛﻪ «ﻧﻪ» ﮔﻔﺖ، اﯾﻦ، «ﻧﻪ» ﻛﻪ ﺑﻪ دﻋﻮت وﻟﯿﺪ-ﺣﺎﻛﻢ ﻣﺪﯾﻨﻪ-ﻛﻪ از او ﺑﯿﻌﺖ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻣﻰ ﻛﺮد، (٢ در ﻗﺒﺎل آن، ﺷﮫﺎدت اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪه اﺳﺖ و از آن ﻟﺤﻈﻪ، ﺣﺴﯿﻦ ﺷﮫﯿﺪ اﺳﺖ.")
ﺳﻤﺒﻞ ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ در اﯾﻦ ﺗﻌﺮﯾﻒ، ﺗﻨﮫﺎ ﺳﻼح ﭘﯿﺮوز اﺳﺖ. اﻟﺒﺘﻪ ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ ﺷﺮاﯾﻂ وﯾﮋه ﺧﻮد را ﻣﻰ طﻠﺒﺪ. وﻗﺘﻰ ظﻠﻢ، اﻧﺤﻄﺎط و اﻧﺤﺮاف ھﻤﻪ ﮔﯿﺮ ﻣﻰ ﺷﻮد و ارزشھﺎى واﻻى اﺳﻼﻣﻰ ﻣﺴﺦ ﻣﻰ ﮔﺮدد و ﻣﻮﻋﻈﻪ ھﺎ ﺑﺮ ﮔﻮشھﺎى ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻛﺎرﮔﺮ ﻧﻤﻰاﻓﺘﺪ؛ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺎ ھﻤﻪ داﻧﺎﯾﻰ ﺑﻪ ﻋﺪم ﺗﻮاﻧﺎﯾﻰ ﺧﻮد در ﭘﯿﺮوزى ظﺎھﺮى ﺑﺮ دﺷﻤﻦ، ﻋﻠﻨﺎً ﺑﻪ ﭘﯿﺸﻮاز ﻣﺮگ ﻣﻰرود و ﺑﺎ اﻧﺘﺨﺎب ﺷﮫﺎدت، ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ﻛﺎرى را ﻛﻪ ﻣﻰ ﺷﺪ ﻛﺮد، اﻧﺠﺎم ﻣﻰ دھﺪ.
ﺛﻤﺮه ﺷﮫﺎدت اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم آﮔﺎھﻰ و ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﻣﺮدم ﺑﻪ ھﻮﯾّﺖ اﺻﯿﻞ اﺳﻼﻣﻰ و زدن داغ رﺳﻮاﯾﻰ ﻛُﺸﺘﻦ ﻓﺮزﻧﺪ رﺳﻮل ﺧﺪا ﺻﻠﻰ ﷲ ﻋﻠﯿﻪ و آﻟﻪ و ﺳﻠﻢ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﻰ ﻛﺮﯾﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﯾﺰﯾﺪ اﺳﺖ.
در ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ، وظﯿﻔﻪ اوﻟﯿﻪ اﺳﻼﻣﻰ ﺑﺮاى ﯾﺎرى دﯾﻦ ﺧﺪا، ﺷﮫﺎدت اﺳﺖ؛ در اﯾﻦ ﺟﺎ ﻣﺠﺎھﺪ ﻓﻰ ﺳﺒﯿﻞ ﷲ ﺑﺎ ﺷﮫﺎدت ﺧﻮد، دﯾﻦ ﺧﺪا را ﯾﺎرى ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﺷﮫﺎدت ﻋﻤﺎر ﯾﺎﺳﺮ ﻧﯿﺰ از اﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ اﺳﺖ؛ ﻟﯿﻜﻦ اﻧﻌﻜﺎس ﺷﮫﺎدت اﺑﺎﻋﺒﺪﷲ اﻟﺤﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﺑﻪ دﻻﯾﻠﻰ ﮔﺴﺘﺮده و ﺧﺎرج از ظﺮف زﻣﺎن اﺳﺖ.
در ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ، ﺷﮫﯿﺪ ﺑﺎ ﺧﻮب ﻣﺮدن ﭘﯿﺮوز ﻣﻰ ﺷﻮد و در ﺷﮫﺎدت ﺣﻤﺰه اى، ﺑﺎ ﺧﻮب ﻛﺸﺘﻦ. در ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ، ﺷﮫﯿﺪ ﺑﺎ ﺷﻜﺴﺖ ظﺎھﺮى از دﺷﻤﻦ ﭘﯿﺮوز ﻣﻰ ﺷﻮد و در ﺷﮫﺎدت ﺣﻤﺰه اى، ﺷﮫﯿﺪ ﺑﺎ ﭘﯿﺮوزى ﺑﺮ دﺷﻤﻦ. در ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ، وظﯿﻔﻪ اوﻟﯿﻪ ﺷﮫﯿﺪ، ﺷﮫﺎدت اﺳﺖ و در ﺷﮫﺎدت ﺣﻤﺰهاى، وظﯿﻔﻪ اوﻟﯿﻪ ﺷﮫﯿﺪ، ﻣﺠﺎھﺪت و ﺗﻼش ﺑﺮاى ﺷﻜﺴﺖ دﺷﻤﻦ اﺳﺖ.
اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم
ﺗﺄﺛﯿﺮ اﺑﺎﻋﺒﺪﷲ اﻟﺤﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﺑﺮ روى اﻧﺪﯾﺸﻪ ھﺎى دﻛﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﻰ و ﺧﻠﻖ روح ﺣﻤﺎﺳﻰ و ﻧﮕﺎه ﺣﺴﯿﻨﻰ وى، در ھﻤﻪ آﺛﺎرش ﺑﻪ وﺿﻮح دﯾﺪه ﻣﻰﺷﻮد. ﺑﺎزﺗﺎب ﺣﻤﺎﺳﻪ ﺣﺴﯿﻨﻰ در ﺟﻮﻻن ﻓﻜﺮ و روﺣﯿﻪ وى ﺑﺴﯿﺎر ﮔﺴﺘﺮده، ﺷﻮراﻧﮕﯿﺰ و ﻋﻤﯿﻖ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺑﻪ طﻮرى ﻛﻪ ﺑﺴﯿﺎرى از ﺟﺮﯾﺎﻧﺎت ﺳﯿﺎﺳﻰ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ و روﯾﺪادھﺎى ﺗﺎرﯾﺨﻰ را ﺑﺎ
ﺗﺤﻠﯿﻞ و ارزﯾﺎﺑﻰ ﻣﻰﻛﻨﺪ. ﭘﺮداﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻮراى ﺣﺴﯿﻨﻰ از ﻣﻨﻈﺮ دﻛﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﻰ ﺑﯿﺸﺘﺮ « ﺣﺎدﺛﻪ ﻛﺮﺑﻼ » روﯾﻜﺮد ﺑﻪ اﻧﻌﻜﺎس ﯾﻚ ﻗﺮﯾﺤﻪ ﻗﻮى، اﺣﺴﺎس ﺷﻮراﻧﮕﯿﺰ و ﺗﺮﺟﻤﺎن روح ﺣﻤﺎﺳﻰ و ﺑﻰ ﺗﺎب اوﺳﺖ. اﯾﻦ ﺑﺨﺶ در زواﯾﺎى ﻣﺨﺘﻠﻔﻰ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺪح اﺳﺖ، ﻛﻪ اﺧﺘﺼﺎراً ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻣﻮرد از آن ﻣﻰ ﭘﺮدازﯾﻢ:
اﻟﻒ( ﺷﺮاﯾﻂ ﻧﮫﻀﺖ اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم
"ﺷﻜﻞ ﻣﺒﺎرزهاى ﻛﻪ ﺣﺴﯿﻦ اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮده، ﻗﺎﺑﻞ ﻓﮫﻤﯿﺪن ﻧﯿﺴﺖ ﻣﮕﺮ اﯾﻦ ﻛﻪ اوﺿﺎع و ﺷﺮاﯾﻄﻰ ﻛﻪ ﺣﺴﯿﻦ در آن ﺷﺮاﯾﻂ، ﻗﯿﺎمﺧﺎصّ ﺧﻮدش را آﻏﺎز ﻛﺮد، ﻓﮫﻤﯿﺪه ﺑﺸﻮد... اﻛﻨﻮن ﺣﺴﯿﻦ ﻣﺴﺌﻮل ﻧﮕﺎھﺒﺎﻧﻰ اﻧﻘﻼﺑﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ آﺧﺮﯾﻦ ﭘﺎﯾﮕﺎهھﺎى ﻣﻘﺎوﻣﺘﺶ از دﺳﺖ رﻓﺘﻪ اﺳﺖ و از ﻗﺪرت ﺟﺪش و ﭘﺪر و ﺑﺮادرش، ﯾﻌﻨﻰ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﺳﻼم و ﺟﺒﮫﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ و ﻋﺪاﻟﺖ، ﯾﻚ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺑﺮاﯾﺶ ﻧﻤﺎﻧﺪه و ﺣﺘﻰ ﯾﻚ ﺳﺮﺑﺎز! ﺳﺎلھﺎﯾﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻨﻰ اﻣﯿﻪ ھﻤﻪ ﭘﺎﯾﮕﺎهھﺎى اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ (٣ را ﻓﺘﺢ ﻛﺮده اﺳﺖ.")
اﺳﻼم در اﯾﻦ زﻣﺎن، ﭼﻮن ﭘﻮﺳﺘﯿﻦ واروﻧﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ؛ ارزشھﺎى اﺳﻼﻣﻰ رﻧﮓ ﺑﺎﺧﺘﻪ و دﯾﻦ ﺑﺎ ﺣﺎﻛﻤﯿﺖ اﻓﺮاد ﻓﺎﺳﺪ و ﻏﺎﺻﺐ، رو ﺑﻪ اﻧﺤﻄﺎط و اﻧﺤﺮاف ﻣﻰ رود. اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺮاﯾﻄﻰ ﺑﺮاى اﺻﻼح دﯾﻦ ﺟﺪش ﻗﯿﺎم ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؛ از ﯾﻚ ﺳﻮ، ﻧﯿﺮوﯾﻰ ﺑﺮاى ﺗﻐﯿﯿﺮ وﺿﻊ ﻣﻮﺟﻮد ﻧﺪارد و از دﯾﮕﺮ ﺳﻮ، در ﺳﻜﻮت ﺧﻮد ﻣﺸﻌﻞ اﻣﯿﺪى ﻧﻤﻰ ﺑﯿﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ، ﺑﺎ ﺗﻨﮫﺎﺗﺮﯾﻦ و ﺑﺮﻧﺪهﺗﺮﯾﻦ ﺳﻼح، ﺳﻼح ﺷﮫﺎدت، ﺑﻪ روﯾﺎروﯾﻰ ﺑﺎ ﯾﺰﯾﺪ، ﻣﻈﮫﺮ ﺑﺎطﻞ ﻣﻰ ﺷﺘﺎﺑﺪ و ﺑﺎ ﺷﮫﺎدت ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮ آﻧﮫﺎ ﭘﯿﺮوز ﻣﻰ ﺷﻮد.
اﯾﻦ ﻛﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﻓﺮﯾﺎد ﻣﻰ زﻧﺪ-ﭘﺲ از اﯾﻦ ﻛﻪ ھﻤﻪ ﻋﺰﯾﺰاﻧﺶ را در ﺧﻮن ﻣﻰ ﺑﯿﻨﺪ و ﺟﺰ دﺷﻤﻦ ﻛﯿﻨﻪ ﺗﻮز و ﻏﺎرﺗﮕﺮ در ھﻞ ﻣﻦ ﻧﺎﺻﺮ » « آﯾﺎ ﻛﺴﻰ ھﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺮا ﯾﺎرى ﻛﻨﺪ و اﻧﺘﻘﺎم ﻛﺸﺪ؟ » ﺑﺮاﺑﺮش ﻧﻤﻰﺑﯿﻨﺪ-ﻓﺮﯾﺎد ﻣﻰ زﻧﺪ ﻛﻪ: ﺳﺆال از ﺗﺎرﯾﺦ ﻓﺮداى ،«ﺳﺆال» ؛ ﻣﮕﺮ ﻧﻤﻰ داﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﻧﯿﺴﺖ ﻛﻪ او را ﯾﺎرى ﻛﻨﺪ و اﻧﺘﻘﺎم ﮔﯿﺮد؟ اﯾﻦ «ﯾﻨﺼﺮﻧﻰ؟ ﺑﺸﺮى اﺳﺖ و اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ، از آﯾﻨﺪه اﺳﺖ و از ھﻤﻪ ﻣﺎﺳﺖ و اﯾﻦ ﺳﺆال، اﻧﺘﻈﺎر ﺣﺴﯿﻦ را از ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﺶ ﺑﯿﺎن ﻣﻰﻛﻨﺪ و دﻋﻮت ﺷﮫﺎدت او را ﺑﻪ ھﻤﻪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﺮاى ﺷﮫﯿﺪان ﺣﺮﻣﺖ و ﻋﻈﻤﺖ ﻗﺎﺋﻠﻨﺪ، اﻋﻼم ﻣﻰ ﻧﻤﺎﯾﺪ.
ب( ﺑﺎﯾﺴﺘﻦ و ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻦ
"ﻓﺘﻮاى ﺣﺴﯿﻦ اﯾﻦ اﺳﺖ: آرى! در ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﯾﺴﺘﻦ ھﺴﺖ؛ ﺑﺮاى او زﻧﺪﮔﻰ، ﻋﻘﯿﺪه و ﺟﮫﺎد اﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ، اﮔﺮ او زﻧﺪه اﺳﺖ و ﺑﻪ دﻟﯿﻞ اﯾﻦ ﻛﻪ زﻧﺪه اﺳﺖ، ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺟﮫﺎد در راه ﻋﻘﯿﺪه را دارد. اﻧﺴﺎن زﻧﺪه، ﻣﺴﺌﻮل اﺳﺖ و ﻧﻪ ﻓﻘﻂ اﻧﺴﺎن ﺗﻮاﻧﺎ. و از ﺣﺴﯿﻦ، زﻧﺪه ﺗﺮ ﻛﯿﺴﺖ؟ در ﺗﺎرﯾﺦ ﻣﺎ، ﻛﯿﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻧﺪازه او ﺣﻖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ زﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﺪ؟ و ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ زﻧﺪه ﺑﻤﺎﻧﺪ؟ ﻧﻔﺲ اﻧﺴﺎن ﺑﻮدن، آﮔﺎه ﺑﻮدن، اﯾﻤﺎن داﺷﺘﻦ، زﻧﺪﮔﻰ ﻛﺮدن، آدﻣﻰ را ﻣﺴﺌﻮل ﺟﮫﺎد ﻣﻰﻛﻨﺪ و ﺣﺴﯿﻦﻣَﺜَﻞِ اﻋﻼى اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ زﻧﺪه، ﻋﺎﺷﻖ و آﮔﺎه اﺳﺖ. ﺗﻮاﻧﺴﺘﻦ ﯾﺎ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻦ، ﺿﻌﻒ ﯾﺎ ﻗﺪرت، ﺗﻨﮫﺎﯾﻰ ﯾﺎ ﺟﻤﻌﯿﺖ، ﻓﻘﻂ ﺷﻜﻞ اﻧﺠﺎم رﺳﺎﻟﺖ و ﭼﮕﻮﻧﮕﻰ ﺗﺤﻘﻖ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ را ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻧﻪ وﺟﻮد آن (۴را.")
ﯾﻌﻨﻰ ﺑﺮاى اﻧﺠﺎم دادن وظﯿﻔﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ دﯾﻨﻰ و ﺷﺮﻋﻰ، ﺗﻼش ﻧﻤﻮدن و ﺗﺎ ﺣﺪ ﺗﻮان ﺑﺮاى ﭘﯿﺸﺒﺮد آن، «ﺑﺎﯾﺴﺘﻦ» ﺑﻪ ﺗﻨﺎﺳﺐ زﻣﺎن و ﺷﺮاﯾﻂ، اﻗﺪام ﻛﺮدن. ﮔﻮﯾﺎﺗﺮﯾﻦ ﻛﻼم ﺑﺮاى اداى اﯾﻦ ﻣﻔﮫﻮم، ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺣﻀﺮت اﻣﺎم ﻗﺪس ﺳﺮه اﺳﺖ؛ اﯾﺸﺎن در ﭘﯿﺎﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ:
(۵ "ﻣﺎ ﻣﺄﻣﻮر ﺑﻪ اداى ﺗﻜﻠﯿﻒ و وظﯿﻔﻪاﯾﻢ، ﻧﻪ ﻣﺄﻣﻮر ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ.")
ھﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻰ در ھﺮ ﺷﺮاﯾﻄﻰ، وظﯿﻔﻪ اى دارد ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪان ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﺪ؛ ﻟﯿﻜﻦ اﻗﺘﻀﺎى زﻣﺎن، ﺷﻜﻞ اﻧﺠﺎم وظﯿﻔﻪ و در ﺷﺮاﯾﻄﻰ «ﺟﮫﺎد» را ﺑﻪ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺧﻮد، دﺳﺘﺨﻮش ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﻰ ﺳﺎزد. ﻋﻤﻞ ﺑﻪ وظﯿﻔﻪ در ﺑﺴﺘﺮ زﻣﺎﻧﻰ ﺧﺎص، اﺳﺖ؛ ﻟﯿﻜﻦ آﻧﭽﻪ ﺑﺎ ﺗﺤﻮل زﻣﺎن دﮔﺮﮔﻮن ﻧﻤﻰ ﺷﻮد، اﺻﻞ اداى « ﭘﺮداﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﯾﻞ ﻋﻠﻤﻰ » و در ﺑﺮھﻪاى «ﻓﻘﻪ» ﺗﻜﻠﯿﻒ و اﻧﺠﺎم وظﯿﻔﻪ اﺳﺖ.
ج( ھﻨﺮ ﺧﻮب ﻣﺮدن
"او )اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم( ﻓﺮزﻧﺪ ﺧﺎﻧﻮاده اى اﺳﺖ ﻛﻪ ھﻨﺮ ﺧﻮب ﻣﺮدن را در ﻣﻜﺘﺐ ﺣﯿﺎت، ﺧﻮب آﻣﻮﺧﺘﻪ اﺳﺖ... آﻣﻮزﮔﺎر ﺑﺰرگ ﺷﮫﺎدت اﻛﻨﻮن ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ اﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ھﻤﻪ آﻧﮫﺎ ﻛﻪ ﺟﮫﺎد را ﺗﻨﮫﺎ در ﺗﻮاﻧﺴﺘﻦ ﻣﻰ ﻓﮫﻤﻨﺪ و ﺑﻪ ھﻤﻪ آﻧﮫﺎ ﻛﻪ ﭘﯿﺮوزى ﺑﺮ ﺧﺼﻢ را ﺗﻨﮫﺎ در ﻏﻠﺒﻪ، ﺑﯿﺎﻣﻮزد ﻛﻪ ﺷﮫﺎدت ﻧﻪ ﯾﻚ ﺑﺎﺧﺘﻦ، ﻛﻪ ﯾﻚ اﻧﺘﺨﺎب اﺳﺖ؛ اﻧﺘﺨﺎﺑﻰ ﻛﻪ وارث» در آن، ﻣﺠﺎھﺪ ﺑﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﻛﺮدن ﺧﻮﯾﺶ در آﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﻌﺒﺪ آزادى و ﻣﺤﺮاب ﻋﺸﻖ، ﭘﯿﺮوز ﻣﻰ ﺷﻮد و ﺣﺴﯿﻦ -ﻛﻪ ﺑﻪ اﻧﺴﺎن ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ زﯾﺴﺖ را آﻣﻮﺧﺘﻨﺪ-اﻛﻨﻮن « وارث ﭘﯿﺎﻣﺒﺮان ﺑﺰرگ » -ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﻨﻰآدم زﯾﺴﺘﻦ داد-و «آدم (۶ آﻣﺪه اﺳﺖ ﺗﺎ در اﯾﻦ روزﮔﺎر ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪان آدم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮدن را ﺑﯿﺎﻣﻮزﻧﺪ.")
ﺷﮫﺎدت، ھﻨﺮ ﻣﺮدان ﺧﺪاﺳﺖ؛ ﭼﻨﺎن ﻛﻪ ﺧﻮب زﯾﺴﺘﻦ و ﺧﻮب زﻧﺪﮔﻰ ﻛﺮدن، ھﻨﺮ ﻣﺮدان اﻟﮫﻰ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ. ﺧﻮب ﻣﺮدن ﻧﯿﺰ ھﻨﺮى اﺳﺖ ﻛﻪ در درﺟﻪ اول، ﺷﮫﺪا آن را ﺑﻪ ارث ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ. ﺷﮫﺪا ﺷﻤﻊ ھﺎى ﻓﺮوزاﻧﻰ ھﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻧﺜﺎر ھﺴﺘﻰ و وﺟﻮد ﺧﻮد در ﻣﺤﻀﺮ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻰ، ﭘﯿﺮوز ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ. ﺳﯿﺪاﻟﺸﮫﺪاء ﺳﻤﺒﻞ و اﻟﮕﻮى ﺧﻮب ﻣﺮدن )ﺷﮫﺎدت( در ھﻤﻪ اﻋﺼﺎر اﺳﺖ. ﻣﻘﺘﺪاﯾﺎن اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﻛﺴﺎﻧﻰ ھﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ از ﻣﺎﯾﻪ ﺟﺎن ﺧﻮﯾﺶ در راه ﺧﺪا ﻧﺜﺎر ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ و ﺑﻪ راﺳﺘﻰ ﺣﺴﯿﻦ آﻣﻮزﮔﺎر ﺑﺰرگ ﺷﮫﺎدت اﺳﺖ ﻛﻪ ھﻨﺮ ﺧﻮب ﻣﺮدن را در ﺟﺎن ﺑﻰﺗﺎب اﻧﺴﺎنھﺎى ﻋﺎﺷﻖ، ﺗﺰرﯾﻖ ﻣﯽ ﻛﻨﺪ.
د( آﺛﺎر ﺷﮫﺎدت اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم
"ﺑﺮﺧﻰ درﺑﺎره آﺛﺎر ﺷﮫﺎدت ﺣﺴﯿﻨﻰ ﺗﺮدﯾﺪ ﻛﺮدﻧﺪ! و آن را ﻗﯿﺎﻣﻰ ﺧﻮاﻧﺪه اﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﻜﺴﺖ ﺧﻮرده اﺳﺖ؛ ﺷﮕﻔﺘﺎ! ﻛﺪام ﺟﮫﺎد و ﻛﺪام ﺟﻨﮓِ ﭘﯿﺮوزى ﺑﻮده اﺳﺖ ﻛﻪ داﻣﻨﻪ ﻓﺘﻮﺣﺎﺗﺶ در ﺳﻄﺢ ﺟﺎﻣﻌﻪ در ﻋﻤﻖ اﻧﺪﯾﺸﻪ و اﺣﺴﺎس و در ﻛﺮد، از ﺧﻮن « ﯾﺪ ﺑﯿﻀﺎء » طﻮل زﻣﺎن و ادوار ﺗﺎرﯾﺦ، اﯾﻦ ھﻤﻪ ﮔﺴﺘﺮده و ﻋﻤﯿﻖ و ﺑﺎرآور ﺑﺎﺷﺪ؟... ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺎ ﺷﮫﺎدت ﺳﺎﺧﺖ ﻛﻪ ﻛﻮر را ﺑﯿﻨﺎ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ و ﻣﺮده را ﺣﯿﺎت ﻣﻰﺑﺨﺸﺪ... اﻣﺎ ﻧﻪ ﺗﻨﮫﺎ در ﻋﺼﺮ ﺧﻮﯾﺶ « دم ﻣﺴﯿﺤﺎﺋﻰ » ﺷﮫﯿﺪان ﺟﻨﮓ ﻧﯿﺴﺖ، رﺳﺎﻟﺖ اﺳﺖ؛ ﺳﻼح ﻧﯿﺴﺖ، ﭘﯿﺎم اﺳﺖ؛ ﻛﻠﻤﻪاى اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ «ﺷﮫﺎدت» و در ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﺧﻮﯾﺶ، ﻛﻪ (٧ ﺧﻮن ﺗﻠﻔﻆ ﻣﻰ ﺷﻮد.")
ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺣﺎدﺛﻪ ﻛﺮﺑﻼ، ھﻢ در ﺑﺴﺘﺮ زﻣﺎن ﺧﻮد و ھﻢ در طﻮل ﺗﺎرﯾﺦ، ﻋﻤﯿﻖ و ﻓﺮاﮔﯿﺮ ﺑﻮده اﺳﺖ. ﻧﮫﻀﺖ ھﺎﯾﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻛﻤﻰ ﺑﺎ اﻟﮫﺎمﮔﯿﺮى از ﻗﯿﺎم ﺧﻮﻧﯿﻦ ﻛﺮﺑﻼ ﺷﻜﻔﺘﻨﺪ-ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻗﯿﺎم ﺗﻮاﺑﯿﻦ و اﺑﻮﻣﺴﻠﻢ ﺧﺮاﺳﺎﻧﻰ-و ﺟﺎن ھﺎى ﻣﺮدﻣﻰ ﻛﻪ از ﺗﺮﻧﻢ ﺧﻮنھﺎى ﮔﺮم ﺷﮫﯿﺪان ﻛﺮﺑﻼ زﻧﺪﮔﻰ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ، ﻣﻌﺪود ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ؛ اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﻰ ﺷﺎھﺪ و ﻣﺜﺎﻟﻰ زﻧﺪه در ﻋﺼﺮ ﺣﺎﺿﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ ھﻢ در ﺷﺮوع ﻧﮫﻀﺖ، ﭘﯿﺮوزى اﻧﻘﻼب، ﺛﺒﺎت ﻧﻈﺎم و اداﻣﻪ آن ﺗﺎ ھﻢ اﻛﻨﻮن ھﻤﻮاره زﯾﺮ درﺧﺸﺶ ﭘﺮﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ اﺑﺎﻋﺒﺪﷲ اﻟﺤﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﺟﺮﯾﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﻪ راﺳﺘﻰ ﻛﺪاﻣﯿﻦ ﻋﺸﻖ و اﯾﻤﺎن ﺟﻮﺷﺎن ﺑﺮاى ﭘﯿﺸﺒﺮد اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﻰ ﻣﻰ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﻪ اﻧﺪازه ﻋﺸﻖ و اﯾﻤﺎن ﺣﺴﯿﻨﻰ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﺎﺷﺪ؟
ه( زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺟﺎوﯾﺪ
"آﻧﮫﺎ ﻛﻪ ﺗﻦ ﺑﻪ ھﺮ ذﻟﺘﻰ ﻣﻰ دھﻨﺪ ﺗﺎ زﻧﺪه ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ، ﻣﺮده ھﺎى ﺧﺎﻣﻮش و ﭘﻠﯿﺪ ﺗﺎرﯾﺨﻨﺪ و ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ آﯾﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺳﺨﺎوﺗﻤﻨﺪاﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻪ ﻗﺘﻠﮕﺎه ﺧﻮﯾﺶ آﻣﺪه اﻧﺪ و ﻣﺮگ ﺧﻮﯾﺶ را اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮده اﻧﺪ-در ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺻﺪھﺎ ﮔﺮﯾﺰﮔﺎه آﺑﺮوﻣﻨﺪاﻧﻪ ﺑﺮاى ﻣﺎﻧﺪﻧﺸﺎن ﺑﻮد و ﺻﺪھﺎ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﺷﺮﻋﻰ و دﯾﻨﻰ ﺑﺮاى زﻧﺪه ﻣﺎﻧﺪن ﺷﺎن ﺑﻮد-ﺗﻮﺟﯿﻪ و ﺗﺄوﯾﻞ ﻧﻜﺮده اﻧﺪ و ﻣﺮده اﻧﺪ، اﯾﻨﮫﺎ زﻧﺪه ھﺴﺘﻨﺪ؟ آﯾﺎ آﻧﮫﺎ ﻛﻪ ﺑﺮاى ﻣﺎﻧﺪنﺷﺎن ﺗﻦ ﺑﻪ ذﻟﺖ و ﭘﺴﺘﻰ، رھﺎ ﻛﺮدن ﺣﺴﯿﻦ و ﺗﺤﻤﻞ ﻛﺮدن ﯾﺰﯾﺪ دادﻧﺪ، ﻛﺪام ھﻨﻮز زﻧﺪه اﻧﺪ؟ ھﺮ ﻛﺲ زﻧﺪه ﺑﻮدن را ﻓﻘﻂ در ﯾﻚ ﻟَﺶِ ﻣﺘﺤﺮک ﻧﻤﻰ ﺑﯿﻨﺪ، زﻧﺪه ﺑﻮدن و ﺷﺎھﺪ ﺑﻮدن ﺣﺴﯿﻦ را ﺑﺎ ھﻤﻪ وﺟﻮدش ﻣﻰ ﺑﯿﻨﺪ، ﺣﺲ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ و ﻣﺮگ ﻛﺴﺎﻧﻰ را ﻛﻪ ﺑﻪ ذﻟﺖھﺎ ﺗﻦ داده اﻧﺪ ﺗﺎ زﻧﺪه ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ، (٨ ﻣﻰ ﺑﯿﻨﺪ.")
ﺷﮫﺪا زﻧﺪه اﻧﺪ و ﺳﯿﺪاﻟﺸﮫﺪاء زﻧﺪه ﺗﺮﯾﻦ ﺷﮫﯿﺪ ﺗﺎرﯾﺦ اﺳﺖ. ﻧﺎم او، ﯾﺎد او، ﺧﺎطﺮه او و داﺳﺘﺎن ﺷﮕﺮف ﻛﺮﺑﻼى او، ھﻤﻪ و ھﻤﻪ در طﻮل ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﺮاى ھﻤﻪ ﻧﺴﻞھﺎ ﻧﯿﺮوﺑﺨﺶ، ﺣﯿﺎت آﻓﺮﯾﻦ، اﻣﯿﺪزا و اﻧﻘﻼب ﮔﺴﺘﺮ اﺳﺖ. ﺑﻪ راﺳﺘﻰ ﻛﺪاﻣﯿﻦ ﻣﻠﺖ را ﻣﻰ ﺗﻮان ﺳﺮاغ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ روح و ﺧﻮن ﺣﺴﯿﻦ ھﻤﮕﺮاﯾﻰ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﻪ اﻓﺘﺨﺎر ﯾﻜﻰ از دو ﭘﯿﺮوزى ﻧﺮﺳﻨﺪ؟ ﺧﻮن ﺣﺴﯿﻦ، ﻣﺎﯾﻪ ﺣﯿﺎت ﺑﺨﺸﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﮔﺬر زﻣﺎن ﺑﺮ ﻛﺎﻟﺒﺪ ﻣﻠﺖھﺎ دﻣﯿﺪه ﻣﻰ ﺷﻮد و آﻧﮫﺎ را ﺑﻪ
زﻧﺪﮔﻰ ﻓﺮا ﻣﻰ ﺧﻮاﻧﺪ و ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم زﻧﺪه ﺟﺎوﯾﺪى اﺳﺖ ﻛﻪ ھﺮ ﺳﺎل، دوﺑﺎره ﺷﮫﯿﺪ ﻣﻰ ﺷﻮد و ھﻤﮕﺎن را ﺑﻪ ﯾﺎرى ﺟﺒﮫﻪ ﺣﻖ زﻣﺎن ﺧﻮد، دﻋﻮت ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
و( ﺳﺎﻋﺎت آﺧﺮ ﺷﮫﺎدت
"ﻋﺼﺮ ﻋﺎﺷﻮرا، اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﺑﺎ آن دﻗﺖ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺑﺎ آن دﻗﺖ آراﯾﺶ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺑﮫﺘﺮﯾﻦ ﻟﺒﺎسھﺎﯾﺶ را ﻣﻰﭘﻮﺷﺪ و ﺑﮫﺘﺮﯾﻦ ﻋﻄﺮھﺎﯾﺶ را ﻣﻰ زﻧﺪ، در اوج ﺧﻮن و در اوج ﻣﺮگ و در اوج ﻧﺎﺑﻮدىِ ھﻤﻪ ﻛﺴﺎﻧﺶ و در آﺳﺘﺎﻧﻪ رﻓﺘﻦ ﺧﻮدش، ھﺮ ﺳﺎﻋﺘﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﺬﺷﺖ و ﺷﮫﺪا ھﻢ ﺑﺮ ھﻢ اﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ، ﭼﮫﺮه او ﮔﻠﮕﻮن ﺗﺮ و ﺑﺮاﻓﺮوﺧﺘﻪ ﺗﺮ و ﻗﻠﺒﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺗﭙﺶ ﻣﻰآﻣﺪ، ﻛﻪ ﻣﻰ داﻧﺴﺖ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺣﻀﻮر، اﻧﺪک اﺳﺖ؛ ﭼﻪ (٩ ﺣﻀﻮر ﻧﯿﺰ ھﺴﺖ.") «ﺷﮫﺎدت»
ﺣﻀﻮر ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ در ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪا، آرزوى ﺳﺮﺷﺎر از اﺷﺘﯿﺎﻗﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮدان ﺧﺪا ھﻤﻮاره ﺑﺮاى آن، ﻟﺤﻈﻪ ﺷﻤﺎرى ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ و ﺷﮫﺎدت، ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ وﺳﯿﻠﻪ ﺣﻀﻮر در ﭘﯿﺸﮕﺎه اﻟﮫﻰ اﺳﺖ. آراﯾﺶ ﺑﺎ دﻗّﺖ اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم در ﻋﺼﺮ ﻋﺎﺷﻮرا ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺧﺎطﺮ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﻀﻮرى اﺳﺖ ﻛﻪ ﯾﻚ اﻣﺎم ﻣﻰ ﺗﻮاﻧﺪ در ﻣﺤﻀﺮ اﻟﮫﻰ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ز(ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻣﺎ
"اﯾﻦ ﻛﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﻓﺮﯾﺎد ﻣﻰ زﻧﺪ-ﭘﺲ از اﯾﻦ ﻛﻪ ھﻤﻪ ﻋﺰﯾﺰاﻧﺶ را در ﺧﻮن ﻣﻰ ﺑﯿﻨﺪ و ﺟﺰ دﺷﻤﻦ ﻛﯿﻨﻪ ﺗﻮز و ﻏﺎرﺗﮕﺮ ھﻞ ﻣﻦ ﻧﺎﺻﺮ » « آﯾﺎ ﻛﺴﻰ ھﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺮا ﯾﺎرى ﻛﻨﺪ و اﻧﺘﻘﺎم ﻛﺸﺪ؟ » در ﺑﺮاﺑﺮش ﻧﻤﻰﺑﯿﻨﺪ -ﻓﺮﯾﺎد ﻣﻰ زﻧﺪ ﻛﻪ: ﺳﺆال از ﺗﺎرﯾﺦ ﻓﺮداى ،«ﺳﺆال» ؛ ﻣﮕﺮ ﻧﻤﻰ داﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﻧﯿﺴﺖ ﻛﻪ او را ﯾﺎرى ﻛﻨﺪ و اﻧﺘﻘﺎم ﮔﯿﺮد؟ اﯾﻦ «ﯾﻨﺼﺮﻧﻰ؟ ﺑﺸﺮى اﺳﺖ و اﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ، از آﯾﻨﺪه اﺳﺖ و از ھﻤﻪ ﻣﺎﺳﺖ و اﯾﻦ ﺳﺆال، اﻧﺘﻈﺎر ﺣﺴﯿﻦ را از ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﺶ ﺑﯿﺎن (١٠ ﻣﻰﻛﻨﺪ و دﻋﻮت ﺷﮫﺎدت او را ﺑﻪ ھﻤﻪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﺮاى ﺷﮫﯿﺪان ﺣﺮﻣﺖ و ﻋﻈﻤﺖ ﻗﺎﺋﻠﻨﺪ، اﻋﻼم ﻣﻰ ﻧﻤﺎﯾﺪ.")
اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﻣﻈﮫﺮ و ﺳﻤﺒﻞ ﺣﻖ اﺳﺖ ﻛﻪ در ھﻤﻪ ﻋﺼﺮھﺎ، ﭼﻮن ﻧﻤﺎدى زﻧﺪه و ﺧﺮوﺷﺎن، ظﮫﻮر ﭘﯿﺪا ﻣﻰ ﻛﻨﺪ و ھﻤﻪ ﻛﺴﺎﻧﻰ را ﻛﻪ از ﭘﺎﺳﺪارى ﺣﻘﯿﻘﺖ زﻣﺎن ﺧﻮد طﻔﺮه ﻣﻰ روﻧﺪ، ﺑﻪ ﯾﺎرى ﻣﻰ طﻠﺒﺪ و در واﻗﻊ ﯾﺎرى ھﻞ ﻣﻦ » طﻠﺒﯿﺪناﻣﺎمِ ﻋﺸﻖ در ﻛﺮﺑﻼ، اﻧﻌﻜﺎس ﻣﻮج اﻧﺪﯾﺸﻪ اﺳﻼﻣﻰ ﺑﺮاى ﻛﻤﻚ ﺑﻪ ﺣﻖ در ھﻤﻪ زﻣﺎن ھﺎﺳﺖ. ﯾﻌﻨﻰ آﯾﺎ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻨﺪه اى ھﺴﺖ ﻛﻪ ﺣﻖ را ﯾﺎرى ﻛﻨﺪ؟ ،« ﻧﺎﺻﺮ ﯾﻨﺼﺮﻧﻰhttp://atrekhoda.ir/
یوسف کنعان / مناجات با امام زمان (شعر)
ای که چون موسی عصایت را به دل ها می زنی |
مُردم از غم، این عصا در قلب من چون تیر شد *
ای مسیحای تمام شیعیان، عیسای من |
نِی غلط گفتم که عیسائیت عالم گیر شد *
دردودل
مذهبی دلنوشته مناجات نامه ویژه ها رنگارنگ
پرواز را طاووس ها هرگز نمی فهمند.... سرگرم خود باشی اسارت شکل می گیرد...
برادرم من در این گرما چادرم را محکم میگیرم سخت است گرمم میشود اما... از تو هم خواهشی دارم نگاهت... نگاهت را که به زمین میدوزی گرما برایم لذت بخش میشود من به چادری که روی چشمهایت میزنی ایمان دارم ...
آهای مردی که میگویی چادر نپوش با رنگ سیاهش دلت میگیرد این را بدان من چادرم را پوشیدم تا بارنگ سیاهش دل تو بگیرد تا از من نگاه برداری من عروسک خیمه شب بازی نیستم که در سیاهی شب با هفت رنگ رنگین کمان در نگاه تو ظاهر شوم..
خواهرِ با حجابم..‼️ وقتى دلت میگیرد از پوزخندهاى به ظاهر روشنفکرها... قرآن را باز کن و سوره ى "مطففین" ؛ آیات ٢9 تا34 را نظاره کن : " آنان که امروز به تو میخندند فردا گریانند و تو خندان..."‼️ پس سرت را بالا بگیر...
"الگوی زیبایی برای دیگران باش" سعی کن کسی که تو را می ببیند،آرزو کند مثل تو باشد... از ایمان سخن نگو! بگذار از نوری که در چهره داری،آن را احساس کند... از عقیده برایش نگو..!بگذار با پایبندی تو،آنرا بپذیرد... از عبادت برایش نگو!بگذار آن را جلوی چشمش ببیند... از اخلاق برایش نگو!بگذار آن را از طریق مشاهده تو بپذیرد... از تعهد برایش نگو!بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد... بگذار مردم با اعمال تو، خوب بودن را بشناسند...
حجاب وعفاف
سـکانـس اول
دخـترک شاید نمی داند و بد حجـــابے می کند تـو کــــه می دانـــی نگـــــاه نکـــــن!🚫
✔سـکانـس دوم
پســـرک شاید نمیداند و نگـــــاه می کـــند تـــو کـه میــــدانـے خـودت را بپـوشان🚫
📌پے نوشـت :
دخــترجان! گـناه تو نگـاه پسـر را به دنــبال دارد ... و پســـرجان، نگـاه تو ترویــج مےدهد این بی حجــابیها را...
✔هـر دوی شـــما مسـئولید!! ✔
《کُلُّ أُولَٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُ
چــادرت را بـر ســرت بیـنداز،،، بیــرون بــیا،،، بــیا بــه تــماشای فصـــلِ خشکــــسالی حــجاب"
بگذار قـــداست چـــادرت دستــی بکشــد بر این خـــزان زدگـــی حیــا"
تالارشعرایینی
وقتی ارتش آمریکا با کارد «هلفایر» سراغ زنبورهای سرخ سپاه میرود +عکس
طبقه بندی موضوعی
آخرين مطالب
-
موز خشک
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ -
پرتقال خشک
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ -
سیب خشک
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ -
کیوی خشک
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ -
سه معما که برای مایکروسافت بی جواب ماند
پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ -
30جمله کوتاه از سخنان امام خامنه ای در خصوص جنگ نرم
جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ -
شبکه های اجتماعی و نگاه های جنسیتی
جمعه ۲۹ آبان ۱۳۹۴ -
ثواب گفتن مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست
شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴ -
زندگی یعنی وقف او شدن ..
پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴ -
تقدیم به رهبر عزیز
پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴