يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ

درباره سايت

منجی عصر

بایگانی

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

۱۹۵ مطلب توسط «مصطفی یوسفی مرام» ثبت شده است

از غــدیـــر تــا عـــاشـــورا

 مذهبی

اگر مردم، زندانى جهل خویش نبودند، على را به زندان انزوا تاب نمى‌آوردند و بالعکس اگر موجودیت اسلام تهدید نمى‌شد و على را مجال شمشیر برافراشتن بود، هیچ پرده جهل و کفر و نفاقى بر هیچ چشم و دلى نادریده نمى‌ماند...

 

هفت نفر اول جهنم را بشناسید

 رنگارنگ

هفت نفر اول جهنم را بشناسید

راوى از امام باقر(ع) پرسید: اولین کسى که وارد جهنم می شود کیست؟، فرمودند: ابلیس و دو نفر دیگر که در سمت راست و چپ او هستند.
هفت نفر اول جهنم را بشناسیداتاق خبر 24

در روز قیامت عذاب هفت نفر از همه سخت‌تر است، فرزند آدم(ع) که برادرش را کشت.

امام صادق(ع) فرمود: در روز قیامت عذاب هفت نفراز همه سخت‌تر است، فرزند آدم(ع) که برادرش را کشت، نمرود که با حضرت ابراهیم(ع) در مورد خداوند بحث و خدا را انکار کرد و دو نفر از بنى اسرائیل که قوم خود را یهودى و مسیحى کردند.

شیخ صدوق در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» درباره کیفر قابیل فرزند خطارکار حضرت آدم(ع) و دو نفر از بنی اسرائیل و دو تن از امت اسلام با توجه به روایات رسیده این چنین نقل می کند:

 راوى می گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمودند: در روز قیامت عذاب هفت نفر از همه سخت‌تر است: فرزند آدم(ع) که برادرش را کشت، نمرود که با حضرت ابراهیم(ع) در مورد خداوند بحث و خدا را انکار کرد، دو نفر از بنى اسرائیل که قوم خود را یهودى و مسیحى کردند، فرعون که گفت: من بالاترین خداى شما هستم و دو نفر از این امت که یکى از آن‌ها بدتر از دیگران است و در تابوتى شیشه‌اى در زیر جهنم در دریاهایى از آتش قرار دارد.

 راوى از امام باقر(ع) پرسید: اولین کسى که وارد جهنم می شود کیست؟، فرمودند: ابلیس و دو نفر دیگر که در سمت راست و چپ او هستند.

 اسحاق بن عمار صیرفى مى‌گوید: به امام کاظم(ع) عرض کردم: درباره آن دو نفر چیزى بگویید و من درباره آن دو مطالب زیادى از پدرتان شنیده‌ام، فرمودند: اى اسحاق! اولى همانند آن گوساله و دومى همانند سامرى است.

 

عرض کردم: بیشتر بفرمایید.

فرمودند: به خدا سوگند آن‌ها عده‌اى را مسیحى، یهودى و مجوسى کردند، خداوند کار آن‌ها را نبخشد.

 

عرض کردم: بیشتر بفرمایید.

فرمودند: سه نفر هستند که خداوند به آن‌ها نظر رحمت نمى‌افکند، آن‌ها را پاک نمی کند و عذاب دردناکى براى آنها مهیاست.

 

عرض کردم: فدایت گردم، اینان کیستند؟

فرمودند: کسى که از جانب غیر خدا ادعاى امامت کند یا امام از طرف خدا را بدنام کند و یا گمان کند آن دو نفر بهره‌اى از اسلام داشته‌اند.

 

عرض کردم: بیشتر بفرمایید.

فرمودند: اى اسحاق! برایم فرقى ندارد که آیه محکمى از قرآن را محو کنم، پیامبرى حضرت محمد(ص) را انکار کنم، گمان کنم در آسمان خدایى نیست یا در امامت بر حضرت على(ع) پیشى بگیریم (یعنى گناه این کارها با گناه انکار امامت امیرالمؤمنین(ع) و ادعاى امامت خودم برابر است(.

 

عرض کردم: فدایت شوم، بیشتر بفرمایید.

فرمودند: ای اسحاق! همانا در جهنم دره‌اى به نام «سقر» است، از زمانى که خداوند آن را آفریده، نفس نکشیده است، اگر خداوند به اندازه سر سوزنى به او اجازه تنفس بدهد، بدون شک همه زمینیان را آتش مى‌زند و همانا جهنمی‌ها از گرما، بدبویى، کثیفى و عذاب‌هایى که خداوند براى اهل این دره آماده کرده، گریزانند و همانا بدون شک در این دره کوهى است که همه کسانى که در این دره هستند از گرما، بدبویى، کثیفى و عذاب‌هایى که خداوند براى ساکنان این کوه مهیا کرده است، گریزان هستند.

و همانا بدون شک در این چاه افعى‌ای است که همه اهل این چاه از پلیدى، بدبویى، کثیفى و سم‌هایى که خداوند عزوجل در نیش آن براى اهلش مهیا کرده، گریزان هستند و همانا و بدون تردید در شکم این افعى هفت صندوق است که پنج نفر از امت‌هاى گذشته و دو نفر از این امت در آن هستند.

 

عرض کردم: فدایت شوم این پنج نفر و دو نفر کیستند؟

فرمودند: آن پنج نفر عبارتند از: قابیل که هابیل را کشت، نمرود که با حضرت ابراهیم(ع) درباره وجود خدا بحث کرد و منکر خدا شد و گفت: من زنده می کنم و می میرانم، فرعون که گفت: من بالاترین خداى شما هستم، یهودا که گروهى را یهودى کرد و بولس که عده‌اى را مسیحى کرد و دو تن بیابانى از این امت.

طنز/پول خرد این زندانی در حبس 30 سکه است

 طنزوسرگرمی


ضمناً از زندانیا مبالغ ناچیزی! میگرفتم تا با موبایلم به خانوادشون زنگ بزنن. شکر خدا کار و بارم داشت سکه میشد که بر خلاف کنوانسیون ژنو و چندتا کنوانسیون دیگه، سکه و موبایلمو ازم گرفتن. ضمناً داشتم تو زندان اشتغالزایی! میکردم و چون دوره محکومیتم زیاد بود تصمیم داشتم یه صرافی اونجا بزنم.

به گزارش خبرنگار اتاق خبر 24

از یارو میپرسن شما چطور کسب درآمد می‌کنی؟ میگه از راه نویسندگی. میگن چطور آخه؟ میگه هروقت پول لازم دارم به بابام نامه مینویسم برام میفرسته!!

منم از روزی اومدم زندان تصمیم گرفتم رو پای خودم بایستم و دستم تو جیب خودم باشه، به خانواده گفتم یه مقدار آت آشغال! و سکه تو اتاقم هست برام بیارن و اونا هم سکه ها رو تو ظرف غذا قایم کردن برام آوردن!

حالا که قرار نیست زندانمو ببرن کنار دریا، قهوه آمریکایی بهم بدن، اسبمو نمیذارن بیارم تو زندان؛ حداقل بذارن موبایلمو بیارن شبا به اسبم زنگ بزنم صداشو بشنوم!!

چون تو زندان آدم نیازمند زیاد بود تصمیم گرفتم مث همیشه برم تو کار خیر! و به کسایی که بخاطر مهریه افتادن زندان سکه بدم البته موبایلمو لازم داشتم که ببینم قیمت روز سکه توبازار چقده!

ضمناً از زندانیا مبالغ ناچیزی! میگرفتم تا با موبایلم به خانوادشون زنگ بزنن. شکر خدا کار و بارم داشت سکه میشد که بر خلاف کنوانسیون ژنو و چندتا کنوانسیون دیگه، سکه و موبایلمو ازم گرفتن. ضمناً داشتم تو زندان اشتغالزایی! میکردم و چون دوره محکومیتم زیاد بود تصمیم داشتم یه صرافی اونجا بزنم.

حتی از گینس خواستم بیاد رکورد منو ثبت کنه، چون پول خرد من تو زندان 30 تا سکه است، فکر نمی کنم کسی توی زندان پیدا بشه که پول خردش اندازه من باشه.!

الان بشدت جای من تو بحران زباله های لبنان خالیه!، اگه اونجا بودم کل زباله ها رو یواشکی میفروختم و یه پولی به جیب میزدم و چارتا شعار م تو تجمع میدادم!

کدام برنامه تلویزیونی مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفت؟

 مذهبی

کدام برنامه تلویزیونی مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفت؟ ۰ نظر


رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیات دولت که به مناسبت هفته دولت با اشاره به لزوم توجه به اقتصاد مقاومتی و اشتغال، به  برنامه‌ای تلویزیونی اشاره و فرمودند: «در تلویزیون یک برنامه‌ای چند روز قبل من دیدم که برنامه‌ی خوبی بود؛ گزارشی تهیّه کردند. یک نفری می‌آید آنجا و میگوید که من با ده میلیون تومان توانسته‌ام این اشتغال را ایجاد کنم که این‌قدر درآمد دارد. مربوط به [پرورش‌] گُل است، میگوید گُل تولید میکنیم. بعد او اشاره میکند و میگوید کسانی که مایلند این کار را انجام بدهند، در فلان‌جا و فلان‌جا زمینهای دولتی هست و در اختیارشان گذاشته میشود؛ بروند مثلاً گُل تولید کنند. من یادم هست دوستان اقتصادی در یک برهه‌ای قبل از دولت شما، آمده بودند [بحث میکردند] راجع به اینکه با چقدر پول میشود یک شغل ایجاد کرد؛ صحبت صد میلیون و بعضی مشاغل پانصد میلیون و این چیزها بود! خب با ده میلیون میشود شغل ایجاد کرد. حالا این یک نمونه است».

از خودزنی هاشمی تا پرهواداری محسن رضایی!

 سیاسی

باورش سخت است اما باور کنید میم.ه الان توی اوین دارد آب خنک می‌خورد، آمارهای جهانی هم نشان می‌دهد تا دیروز ساعت ۴عصر سه نفر و نصفی بعد از دیدن فیلم وداع آن پدر و پسر، خودکشی کرده‌اند؛ خانم ابتکار هم که اگر چند روز خبری از افاضاتشان نباشد، واقعا همه احساس می‌کنند که خانم ابتکار چند روز است که خبری از افاضاتشان نیست! اما محققان دولتی معتقدند، مصاحبه بی‌بی‌سی با خانم ابتکار آن هم با موضوع توافق هسته‌ای، در نوع خودش نقش زیادی در رفع آلودگی هوا داشته است. زیباکلام و علی مطهری هم که کلا هیچی! این وسط سکوت معنادار خانواده هاشمی را بچسب!

هاشمی رفسنجانی: بعضی نادان‌ها می‌خواهند درکشور دعوا باشد
یعنی میگی میخوان بریزن تو خیابونا؟!

مشرق نیوز: کار تهران با ۶.۵ ریشتر تمام است
الآن زیباکلام یه نامه می‌نویسه!

زیباکلام: خرازی می‌خواهد عزیز دل اصولگراها باشد
دیدی گفتم؟!

ابتکار: توافق هسته‌ای، برای جریان اصلاح طلب یک اهرم است.
چقدر این دولت فراجناحیه!

هاشمی: دیروز در کوچه روستاهایشان می‌گشتند امروز انقلابی شده‌اند.
تازه خاندان هاشمی الان تو دوران سکوت‌شون به سر می‌برنا… .

محسن رضایی: در سال ۸۸ به هوادارانم گفتم در خیابان‌ها راهپیمایی نکنند
یعنی من خیلی پر هوادار هستم!

ایرنا: هوای پایتخت دوباره در شرایط سالم
شوهر خانم ابتکار! مچکریم

حسن خمینی: کسی حق ندارد حکومت را بگیرد و رها نکند
دقیقا مثل حرم امام!

علی مطهری: می‌خواهند انقلاب را منحرف کنند
دیروز در کوچه روستاهایشان می‌گشتند امروز انقلابی شده‌اند!!!

اوباما: ایران کشوری کهن، پرذوق و دارای مردمانی مستعد و باهوش است
پس محور شرارت و حامی تروریست عمه تو بود؟

افخم: واشنگتن در سیاست‌ اشتباه خود بازنگری کند
سریع و خشن ۱۶!

وزیر ‌ارتباطات: دولت قبل زیر ساخت ها در کشور را یک کار فانتزی می‌دانست
بایت… بیت!

زیباکلام: مجلس باید تیم مذاکره‌کننده را به صلابه بکشد!
عمو جان شما کلا با کی کار داری؟


منتظران بازنده،منتظران برنده !

آیا تا به حال اندیشیده ایم که اگر آن صدای اصلی به گوش برسد و منادی ندا دهد و ما همچنان غرق در زندگی دنیایی باشیم؛ چه عکس العملی خواهیم داشت؟ آیا ما در این بزنگاه اصلی زندگی هول نخواهیم کرد؟ آیا بهت زده و شگفت زده نخواهیم شد؟ ....

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

آیا تا به حال و در روزگارانی که زیسته ایم با صدایی، فغانی، شیونی، فریادی شگفت زده شده ایم و از جا پریده ایم؟

حتما برای همه ما این اتفاق ساده و کلیشه ای افتاده است؛ گاهی در ترافیک سنگین، آنگاه که فارغ از هر گونه مشغله و گرمایی و بدون توجه به انبوه اتومبیل ها اندر تفکرات خود غرق شده ایم با بوق ممتد اتومبیل پشت سر تکانی خورده ایم و تمام اندیشه هایمان دود شده است و شاید ابر تشکیل شده بالای سرمان محو.

گاه می توان از اتفاقات ساده و به شدت معمولی و عادی زندگی نتایج بزرگ و قابل تأملی گرفت، می توان درس ها آموخت و به خاطر سپرد و از آن استفاده کرد.

آیا تا به حال به همین حادثه که البته حادثه نمی توان گفت؛ به همین اتفاق عادی طور دیگر و متفاوت تری نگریسته ایم؟

آیا تا به حال اندیشیده ایم که اگر آن صدای اصلی به گوش برسد و منادی ندا دهد و ما همچنان غرق در زندگی دنیایی باشیم؛ چه عکس العملی خواهیم داشت؟ آیا ما در این بزنگاه اصلی زندگی هول نخواهیم کرد؟ آیا بهت زده و شگفت زده نخواهیم شد؟  

بازنده‌ی دوران

آری، قطعاً ما؛ آدمیانی که در زندگی و لذت های آن غرق شده و حواسمان پرت از اصل است و سخت مشغول فرع شده ایم با آن ندا از جا می پریم و حالی عجیب خواهیم داشت. زیرا هیچ گاه نمی اندیشیدیم که این اتفاق عظیم که تمام عمر شعار آن را داده ایم و خود را منتظر نامیده ایم حادث شود. در هیچ برهه ای از زمان آن را نزدیک احساس نمی کردیم. به همین علت حالی همچون بازنده ها داریم و بازنده همه اعصار و دوران ها هستیم. آن را دور می پنداشتیم که دنبال اصلاح خود نبودیم و مدام آن را به فردا و فرداهای دیگر موکول می کردیم.

اسم های بدون مسمی

اگر یادمان می ماند که «وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریب» و مدام این نجوا در گوشمان بود قطعاً منتظرانی می بودیم که آن امام منتظَر سزاوار آن است. و چقدر فراموشکاریم که «منتظران مصلح خود باید صالح باشند»؛ و ما هیچ تلاشی در این جهت نکردیم و اسم هایی بدون مسمی بودیم. به انسان های منتظر که سال ها انتظار برپایی عدالت و داد را کشیده‌اند؛ دستور داده شده که همواره سلاح در دست داشته باشند و آن را بر زمین نگذارند و به خاطر داشته باشند که اگر به عدالت و قسط معتقدند نباید در مقابل ظلم و جور ساکت بنشینند.

برای زیباترین روز، خود را آراسته کنیم

اینجا باید گفت که ما آدمیان و به خصوص ما مسلمانان منتظر باید برای اعتقاد و ایمان خود هزینه بپردازیم و به راحتی آن را از دست ندهیم و از مرزهای عقیدتی حراست و نگهبانی کنیم و در این امر سستی نورزیم؛ با هر بادی که از هر سویی می وزد تکانی نخوریم و بسیار حواسمان به اعتقادات باطل باشد و ایمان جزوی از جانمان گردد. ما باید بسیار مقاومت کنیم؛ مقاومتی که در همه ابعاد باشد و این را یک تکلیف دینی و واجب الاهی بدانیم.

این مقاومت باید همواره زنده و پویا بماند تا مقدمات تحقق عدالت الاهی در سراسر گیتی فراهم شود. مردم باید هم از نظر ذهنیت و هم از نظر عینیت آمادگی کامل داشته باشند یعنی این مقاومت غیر از آنکه به عنوان یک اصل اعتقادی در جامعه با ایمان حضور دارد باید در بعد عمل نیز هویدا و ظاهر باشد. جامعه دین مدار هیچ گاه تحت سلطه حکومت های ظالم نمی رود و در برابر هیچ جبار و ستمگری سر خم نمی کند. پس در عصر غیبت انسان مومن نباید خود را کم ارزش تلقی کند و تن به هر حکومتی دهد.

ما در این زمان باید در مقابل هر گونه ظلم و جوری مقاومت کنیم و تسلیم نشویم و بهترین و قوی ترین نیروی خود را تا آن روز بزرگ مهیا سازیم و برای زیباترین روز خود را آراسته کنیم: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ». حتی اگر به دست هم نمی توانیم کاری و حرکتی انجام دهیم حداقل با زبان و قلبمان انزجار از ستم را داشته و در مقابل آن بی تفاوت نباشیم. کردار و رفتارمان این نباشد که چون ظلم و تعدی آسیبی به ما نرسانده و کیلومترها و فرسنگ ها از ما دور است، پس مهم نیست و ما که در آرامش زندگی می کنیم.

آیا فقط "آقا بیا" کافی است

این روزها که شاهد نسل کشی و جنایت های بی شماری از سوی جنایتکاران هستیم نباید بگوییم که چون ما متحمل لطمه ای نشده ایم و یا آن ها هم مسلک ما نیستند پس به ما ربطی ندارد و بی تفاوت باشیم. ما که خود را شیعه مولای متقیان علیه السلام می دانیم باید توجه داشته باشم که ایشان می فرمایند: مردم یا در دین با تو یکسانند یا در خلق.

حتی اگر کاری ازمان بر نمی آید حداقل به زبان و قلب غم زده و ناراحت باشیم و بدانیم که در عصر غیبت و برای ایجاد زمینه های ظهور اگر بنشینیم و خود را منتظر بنامیم و تنها و در زبانمان "آقا بیا" باشد و جمعه به جمعه دعای ندبه ای بخوانیم و انابه کنیم کافی نیست و باید حرکتی هر چند اندک برای رفع هر گونه ظلم و ستم و ستاندن چهره فقر انجام دهیم که این اندک و حداقل خودش حداکثری است و ارزشمند و پرفایده.

کدام معرفت

ذکر این نکته هم لازم است؛ ما را که منتظران آن امام همام می خوانند باید نشانه هایی از آن امام داشته باشیم. باید شعار انتظارمان به جانمان بزند و یارمان باشد.

باید طوری عمل کنیم که بتوانیم در آن روز بزرگ در مقابل آن امام جلیل القدر و والا منزلت سرمان را بالا بگیریم. باید معرفت به امام عصر علیه السلام پیدا کنیم و امام شناختیمان ارتقا پیدا کند؛ برای مایی که امام را نمی شناسیم و از جایگاه او مطلع نیستیم و خبر نداریم که این جهان طفیلی وجود امام است چه فرق می کند که ایشان با 313 نفر می آیند یا با یک تن. این ها که معرفت امام نیست. این ها که انسان را به بلوغ و رشد نمی رساند.

آیا بهتر نیست به جای بسیاری از کارها که تاکنون انجام داده ایم که بعد این همه سال فایده ای خاص و دستاوردی نداشته دنبال اموری باشیم که برتر از آن است و معرفتی خاص ایجاد می کند. اگر آدمی می خواهد دنیایش دنیای انسانی باشد و مراتب کمال را طی کند باید با حجت الله مرتبط باشد.

اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک.

اللّهم عرفنی نبیک فانک ان لم تعرفنی نبیک لم اعرف حجتک.

اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرّفنی حجتک ضللت عن دینی؛

پروردگارا! خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، نمی توانم پیغمبرت را بشناسم.

پروردگارا! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، نمی توانم حجت تو را بشناسم.

پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناسانی، دین خود را از دست می دهم، و گمراه خواهم شد.

تنها دو قدم تا رضایت امام زمان (عج)

 مذهبی

ما امامی داریم که بر همه احوال ما آگاه است. بیایید کمی بیشتر فکر کنیم، با خود بیندیشیم چگونه می توانیم امام زمان (عج) را از خود راضی نگهداریم. برای پاسخ به این سوال لازم است تا به نحوه زندگیمان بیندیشیم و حواسمان را جمع کنیم ببینیم در رفتار، گفتار و برخوردهایمان در زندگی طوری عمل میکنیم که رضایت امام مهربان را جلب کنیم؟...

"طنز"دیگر قدر قلم را نمی دانیم

 دلنوشته طنزوسرگرمی ویژه ها

دیگر قدر قلم را نمی دانیم

حرمت و جای حرف و نوشته ها به چالش کشیده شده اند

قبلا ها دست هایمان را مشت می کردیم و قلم در دست می گرفتیم

بهای کاغذ های گران می پرداختیم

و حرف حساب می زدیم

انقدر که هرچه می نوشتیم قلممان کوچک تر می شد در برابر عظمت نوشته ها

راحت پاک نمی شد هر انچه حک می شد

اگر هم پاک می شد لکه ی سیاهی می ماند تا حواست را بیشتر جمع کنی

تا هرکسی هم که خواست آن را بخواند ، بداند که این متن خطا داشته است

عجب دنیایی شده است ، حرصم را در می آورد

آخر خودم همین متن را بدون در دست داشتن قلمی که اینگونه ستایشش کردم نوشتم

و دارم صفحه ی گوشی ام را لگد می کنم

وقتی مینویسم حس می کنم باید چیزی را بکوبم .... نه بسازم ... نه حک کنم ...

نشد هم پاکش می کنم

اصلا صفحه ی بعد ، چیزی که زیاد است جا ...

اشتباه هم نوشتم کسی نمی فهمد

اشک هم ریختم جایش نمی ماند

عاشقان عباس

چایِ روضہ قَلبِ عاشِق را هَوایے مے کُنَد


یادِ بی آبے دِلَم را نِینَوایے مے کُنَد


غالباً در روضہ یِ ارباب مَشهَد مے دَهند


اکثراً ما را رِضا کَرب و بَلایے مے کُنَد


♡...اَللّهُمَ ارزُقنا کَربَلا...♡

حرف دل

 مذهبی

خواهرم بیداری...؟؟؟

بی قرارم اینک ...

پشت خطم ،...

وصلی ؟؟؟

خواهرم باتوسخن میگویم ..

اگر آقای غریبم آید

وبگوید دختر 

سالها پشت در غیبت اگر من ماندم 

این همه ندبه ی غربت خواندم 

همه اش وصل به گیسوی تو بود 

چه جوابی داری؟؟؟

اگر آقا گوید

از سر عشق خیالی که توکردی آواز 

من ندارم سرباز 

چه جوابی داری ؟؟؟

دختر شیعه هنوزم وصلی؟؟؟؟

تو رو ارباب قسم قطع نکن

سالها منتظرم 

مرغ بی بال وپرم 

رحمی کن

اللهم عجل لولیک الفرج

تنهـاتـرین سـردار ، مظلـوم‌تـرین نظـام!

 مذهبی

به گزارش به سوی بیداری: سرانجام زنگ پایان انتخابات یازدهم در ۲۴ خردادماه ۹۲ به صدا درآمد و روسیاهی برای نیّت‌خوان‌ها و شبهه‌پراکن‌هایی ماند که نظام را متمایل به زید و بکر و عمرو جلوه می دادند و امثالهم را از پیش، بعنوان رئیس فرمایشی معرفی می نمودند!

 

نکته قابل توجه در انتخابات اخیر، پیروزی شکننده و کسب اکثریت خفیف آراء توسط شخص منتخب ملت است که توانست با تنها ۰/۷ درصد بیش از حدنصاب قانونی ۵۰ درصد، نامش را بعنوان هفتمین رئیس جمهور اسلامی ایران به ثبت رساند.

 

برتری نامزد پیروز انتخابات یازدهم درحالی صورت گرفت که براساس تحلیل ها و تفاسیر ماخولیایی صورت گرفته از سوی رسانه های ضد انقلاب و معاندین نظام، گزینه مدنظر حاکمیت جمهوری اسلامی شخصی غیر از فرد مذکور محسوب می شد و علی الظاهر نظام جمهوری اسلامی تمایلی به روی کار آمدن وی نداشت.

 

در چنین شرایطی و بر طبق پیش بینی های صورت پذیرفته توسط این قبیل بنگاه‌های خبرپراکنی، نظام اسلامی می توانست با دستبرد ۰/۷ درصدی در آراء، انتخابات را به دور دوم کشانده و اهداف مدنظر خویش را پیاده سازی نماید چراکه کاستن حدود ۲۵۰ هزار رأی، نه حساسیت برانگیز خواهد بود و نه محلی از اعراب و اعتنا خواهد داشت!

 

در همین ارتباط اولین سوالی که اذهان خطور می کند این است که آیا برای نظامی که پیشتر به تقلب ۱۱ میلیونی در دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری متهم شده بود، دستکاری قریب به ۲۰۰ یا ۳۰۰ هزار رأی کار دشواری خواهد بود؟!

به یقین که اعمال اینگونه تغییرات جزئی در نتیجه انتخابات به راحتی آب خوردن خواهد بود اما جابجایی حتی یک رأی هم در قاموس نظام مقدس جمهوری اسلامی جای نخواهد داشت.

 

جمهوری اسلامی در تمام سی و چند انتخابات برگزار شده در طول سه دهه عمر با برکتش، خیانت در امانت جمهور را جایز ندانسته و با اقتدار تمام از آرای ملت صیانت کرده است؛ همانگونه که رهبری فرزانه انقلاب در نماز جمعه تاریخی ۲۹ تیرماه ۸۸ فرمودند: «جمهوری اسلامی اهل خیانت در آرای مردم نیست.»

 

چه نیک گفته اند؛ “تاریخ بهترین قاضی است” چراکه تنها گذشت زمان توانست حقانیت و مظلومیت نظام جمهوری اسلامی را در قضایای ناگوار و تهمت‌افکنی‌های ناروای سال ۸۸، به اثبات رساند.

 

جمهوری اسلامی و ایضاً زعامت معظم آن، اگرچه مورد تهمت‌های پرشماری واقع شد، اگرچه فرصت‌ها و ظرفیت‌های متعددی را از دست داد، اگرچه تحت فشار قرار گرفت و اگرچه هزینه‌های گزافی را پرداخت نمود؛ اما با تأسی از آیه شریفه «و استعینوا بالصبر و الصلاه»، صبر پیشه کرد و زمان را قاضی قرار داد تا مُحق بودنش را به منصه رساند.

 

بحمدالله زمان گذشت و سرافکندگی برای کسانی ماند که “قانون‌شکنی کردند” و “فتنه به راه انداختند” و “نامه بی سلام و والسلام مرقوم داشتند” و “بیانیه‌های تهدیدآمیز صادر نمودند” و “آقاسلطان را پیراهن عثمان کردند” و “خواهان بازپس‌گیری آرای‌شان بودند” و شرم را خوردند و حیا را قی کردند!

 

اینجاست که مکر و نیرنگ “باطل السحر بافته‌های خناسان” به خودشان باز می گردد و سره از ناسره و حق از باطل تمیز داده می شود و روسیاهی برای زغال فروشان باقی می ماند!

منبع: صراط

رابطه میان رهبر و مردم از دیدگاه امام علی علیه السلام

 مذهبی


امام علی علیه السلام  درباره ی رابطه ی میان رهبر و مردم می فرماید:

«... و بزرگترین حقی که خدا واجب کرده است،حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است،حقوقی که خداوند بر هریک از این دو نسبت به هم واجب کرده و آن را سبب دوستی و الفت آنان و ارجمندی دینشان قرار داده است،مردم جز به صلاح حاکمان،اصلاح نپذیرند و حاکمان جز به پایداری مردم،نیکو نگردند،پس هنگامی که مردم،وظیفه ی خود را نسبت به حاکم انجام دادند و حاکم نیز حق آنان را ادا کرد،حق در بین این ها ارزشمند می شود».(1)

 

امیر المومنین در سخنان خود،این حقوق را می شمرد و از آنها یاد می کند:

«ای مردم،همانا من به گردن شما حقی دارم و شما نیز بر من حقی دارید و اما حق شما بر من این است که شما را نصیحت و راهنمایی کنم و درآمد های بیت المال را به شایستگی بین شما تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا نادان نمانید و تربیت کنم تا یاد بگیرید، و اما حق من بر شما این است که شما به بیعت خود وفا کنید و مرا در پنهان و آشکار نصیحت و یاری کنید و هنگامی که شما را خواندم،اجابت کنید و هنگامی که فرمان دادم،اطاعت نمایید.»(2)

پی نوشت:

1-نهج البلاغه،خطبه ی 207[216- دشتی]

2-نهج البلاغه،خطبه ی 34

منبع:قرآن وتعلیمات دینی(3) سال سوم دبیرستان- 1388-صفحه ی 179 و 180

۱۶ دروغ از اوباما در سازمان الملل گفت


«جهان در مقایسه با ۵ سال پیش، امن‌تر ‏شده است» تنها یکی از دروغ‌هایی بود که اوباما در سخنرانی خود در سازمان ملل مطرح کرد.

به گزارش به سوی بیداری ، وبلاگ شهانق نوشت:

۱- ۵ سال ‏پس از سقوط اقتصاد جهانی، به لطف تلاش‌های هماهنگ ‏کشورهایی که در اینجا حضور دارند، فرصت‌های شغلی ‏ایجاد شده است، نظام مالی جهانی ثبات پیدا کرده ‏است و مردم جهان بار دیگر از فقر نجات پیدا کرده‌اند.

۲- سال آینده ائتلاف بین المللی ‏به جنگ در افغانستان پایان خواهد داد آن هم ‏درحالیکه به مأموریت خودش در نابودی هسته اصلی ‏القاعده دست یافته است.

۳- ما ‏استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین را محدود ‏کرده‌ایم تا فقط مواضع کسانی هدف قرار بگیرد که ‏تهدیدی فوری برای آمریکا هستند و دستگیری آنها ‏امکان پذیر نیست و تقریباً این اطمینان خاطر کامل ‏وجود دارد که هیچ غیرنظامی در این حملات کشته یا ‏زخمی نمی‌شود.

۴- جهان در مقایسه با ۵ سال پیش، امن‌تر ‏شده است.

۵- آمریکا و دیگر ‏کشور‌ها تلاش کرده‌اند مخالفان میانه رو را در ‏سوریه تقویت کنند.

۶- در بیست و یکم اوت، رژیم ‏سوریه از تسلیحات شیمیایی در حمله‌ای استفاده ‏کرد که به کشته شدن بیش از یک هزار نفر ازجمله ‏صد‌ها کودک منجر شد. ‏

۷- معتقد نیستم که آمریکا یا کشور ‏دیگری باید مشخص کند که چه کسی رهبری سوریه را ‏برعهده داشته باشد.

۸- آمریکا به غیر از رفاه مردم سوریه، ‏وجود ثبات در همسایگان سوریه، نابودی تسلیحات ‏شیمیایی و حصول اطمینان از این مسئله که سوریه، ‏پناهگاهی برای تروریست‌ها نخواهد بود، انگیزه ‏دیگری درباره سوریه ندارد. ‏

۹- به حاکمیت ‏کشور‌ها احترام خواهیم گذاشت.

۱۰- ما ساخت یا ‏استفاده از تسلیحات کشتار جمعی را (در این ‏منطقه) تحمل نخواهیم کرد.

۱۱- در آینده نزدیک، تلاش‌های ‏دیپلماتیک آمریکا بر دو مسئله خاص متمرکز خواهد ‏بود؛ این دو مسئله عبارتند از تلاش ایران برای ‏دستیابی به جنگ افزارهای هسته‌ای و مناقشه ‏اعراب-اسرائیل.

۱۲- ما مصمیم مانع از آن شویم ‏که ایران تسلیحات هسته‌ای بسازد.

۱۳- ما به دنبال ‏تغییر رژیم (در ایران) نیستیم.

۱۴- وضع کنونی ‏فقط سبب عمیق‌تر شدن انزوای ایران می‌شود.

۱۵- تشکیل دو کشور مستقل (فلسطین و اسرائیل)، تنها راه واقعی ‏برای رسیدن به صلح است.

۱۶- ما بر این ‏اعتقاد راسخ هستیم که همه زنان و مردان اساساً ‏برابر خلق شده‌اند.

دو جمله اوباما که جالب بودند:

 -آمریکا می‌داند درگیر بودنش در منطقه، سبب شده ‏است چه خصومت‌هایی در سراسر کشورهای اسلامی بوجود ‏بیاید و همین مسئله ممکن است سبب شود آمریکا ‏دیگر در مسائل منطقه درگیر نشود و درنتیجه خلاء ‏رهبری بوجود بیاید که هیچ کشور دیگری نخواهد این ‏خلاء را پر کند؛ من معتقدم این نوع دورشدن آمریکا ‏از منطقه اشتباه است؛ من معتقدم آمریکا بخاطر ‏امنیت خودش باید درگیر باشد.

 -ایالات ‏متحده آمریکا آماده است از همه عناصر قدرتش ‏از جمله نیروی نظامی استفاده کند تا منافع اصلی‌اش را در منطقه تأمین کند.

چهار چیزی که اثر گناهان را از بین می‌برند

امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: چهار چیز است که در هر کس بوده باشد ایمانش کامل است و اگر از سر تا پایش گناه باشد نقصى به او نرساند و از قدرش نکاهد و آن، راستگوئى، امانتدارى، حیا و خوش اخلاقی است.

« متن حدیث »

اربع من کن فیه کمل ایمانه، و ان کان من قرنه الى قدمه ذنوبا لم ینقصه ذلک، و هى: الصدق، و اداء الامانه، و الحیاء، و حسن الخلق.

«اصول کافی، جلد۲ ، صفحه۹۹»

امام مهدی(عج): واسطه بین خدا و خلقش تا قیامت قطع نخواهد شد

 مذهبی

پس از شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام در میان شیعیان، در مورد جانشین ایشان اختلاف پیش آمد  امام مهدی علیه‌السلام در پاسخ به نامه شیعیان چنین نوشتند:

بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر

خداوند، ما و شما را از گمراهی‌ها و فتنه‌ها مصون و محفوظ دارد! و به ما و شما روح یقین موهبت فرماید! و ما و شما را از فرجام بد روزگاران پناه دهد.!

حقیقت این است که: خبر شک و تردید گروهی از شما در دین، به من رسیده و از تردیدی که در مورد امامان و سررشته داران امورشان به دل آنان راه یافته، باخبر شدیم و از این جهت بخاطر شما، نه بخاطر خودمان، اندوهگین گردیدیم و در مورد شما، نه در مورد خودمان ناراحت گشتیم؛ چرا که خداوند با ماست وبا اتکال به او، نیازی به دیگری نداریم وحق با ماست و از این رو اگر کسی از ما برگردد، هرگز ما دلهره و هراس نخواهیم داشت.

هان ای بندگان خدا! چرا به آفت شک و تردید گرفتار آمده و در وادی سرگردانی وحیرت می‌چرخید؟ آیا نشنیده اید که خداوند می‌فرماید:

(ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا فرمانبرداری کنید واز پیامبر خدا وصاحبان امر، اطاعت نمایید؟)

و آیا آنچه را که در روایات، در مورد رخدادهایی که در زندگی امامان گذشته و آینده شما می‌باشد، نمی‌دانید؟

آیا ندیدید که چگونه از عصر آدم تا زمان حضرت عسکری علیه السلام سنگرها و پناهگاههایی برای شما قرار داده تا بدانها پناه برید.

و نشانه ها وپرچمهایی قرار داده است که بوسیله آنها راه حق را بیابید تا آنجایی که هر گاه نشانه وپرچمی ناپدید گشت، پرچم دیگری پدیدار می‌گردد وهنگامی که ستاره‌ای افول نماید، ستاره دیگری درخشیدن آغاز می‌کند؟

پس، هنگامی که خداوند، یازدهمین امام نور حضرت عسکری علیه السلام را از این جهان به جهان دیگر برد، شما پنداشتید که خدا دین خویش را باطل ساخت و وسیله ارتباط و پیوند میان خود و مخلوق خود را برداشت و قطع کرد.

نه! هرگز چنین نبوده و نخواهد شد تا روز رستاخیز فرا رسد و فرمان خدا نمایان گردد در حالی که دشمنان حق را خوش نیاید.

امام پیشین، حضرت عسکری علیه السلام که درگذشت، به نیکبختی وبر راه ورسم پدران گرانقدر خویش از دنیا رفت و دانش او نزد ماست و جانشین او و آنکه بجای او قرار می گیرد از اوست.

جز بیدادگر و گناهکار کسی در جانشینی او با ما به کشمکش ومخالفت برنمی‌خیزد وجز انکارگر حق وکافر، هیچ کس جز ما که پیشوای پس از او هستیم، کسی ادعای جانشینی او نمی‌نماید.

واگر نه این بود که امر خدا، مغلوب وراز الهی، آشکار می‌گردید که نباید چنین شود، به گونه ای که حق وحقیقت وموقعیت درست ما، بر شما روشن می شد که خردهایتان دچار بهت و حیرت گردد و تردیدتان از میان برود، اما آنچه را که خدا خواسته است، انجام می شود وبرای هر سرآمدی نوشته ای است.

بنابراین، پروای خدا را پیشه سازید و تسلیم ما شوید و کار دین و معنویت وتدبیر امور وتنظیم شئون جامعه را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه وحی و معنویت، سیراب بیرون آوریم، همانگونه که راهنمایی و وارد ساختن شما به سرچشمه نور و هدایت از سوی ما بود.

در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده است نروید واز راه درست به راه چپ انحراف نجویید و با دوستی ما، حرکت درست و بی انحراف خویش را بر آیین روشنی، استوار سازید! من شما را نصیحت و خیرخواهی کردم وخداوند بر من وشما گواه است….

«متن حدیث»

بسم الله الرحمن الرحیم

عافانا الله وایاکم من الضلاله و الفتن و وهب لنا ولکم روح الیقین و أجارنا و ایاکم من سوء المنقلب.

انه أنهی الی ارتیاب جماعه منکم فی الدین وما دخلهم من الشک والحیره فی ولاه أمورهم، فغمنا ذلک لکم… لا لنا وساءنا فیکم… لا فینا، لأن الله معنا ولا فاقه بنا الی غیره والحق معنا، فلن یوحشنا من قعد عنا….

یا هؤلاء!… ما لکم فی الریب تترددون؟! وفی الحیره تنعکسون؟!

أو ما سمعتم الله عزوجل یقول: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الامر منکم).؟!

أو ما علمتم ما جاءت به الآثار مما یکون ویحدث فی أئمتکم عن الماضین والباقین منهم علیهم السلام؟!

أو ما رأیتم کیف جعل الله معاقل تأوون الیها، وأعلاما تهتدون بها من لدن آدم علیه السلام الی آن ظهر الماضی علیه السلام، کلما غاب علم بدا علم، واذا افل نجم طلع نجم؟!

فلما قبضه الله الیه ظننتم أن الله تعالی أبطل دینه وقطع السبب بینه وبین خلقه؟!

کلا!… ما کان ذلک ولا یکون حتی تقوم الساعه ویظهر أمر الله سبحانه وهم کارهون، وان الماضی علیه السلام مضی سعیدا فقیدا علی منهاج آبائه علیهم السلام وفینا وصیته وعلمه ومن هو خلفه ومن هو یسد مسده، لا ینازعنا موضعه الا ظالم آثم، ولا یدعیه دوننا الا جاحد کافر.

ولو لا أن أمر الله تعالی لا یغلب وسره لا یظهر ولا یعلن، لظهر لکم من حقنا ما تبین منه عقولکم ویزیل شکوککم، لکنه ماشاءالله کان ولکل أجل کتاب. فاتقوا الله وسلموا لنا وردوا الأمر الینا، فعلینا الاصدار، کما کان منا الایراد ولا تحاولوا کشف ما غطی عنکم، ولا تمیلوا عن الیمین وتعدلوا الی الشمال، واجعلوا قصدکم الینا بالموده علی السنه الواضحه، فقد نصحت لکم، والله شاهد علی وعلیکم.

ولو لا ما عندنا من محبه صلاحکم ورحمتکم والشفاق علیکم، لکنا عن مخاطبتکم فی شغل فیما قد امتحنا به من منازعه الظالم العتل الضال المتتابع فی غیه المضاد لربه، الداعی ما لیس له، ییحق من افترض الله طاعته، الظالم الغاصب.

وفی ابنه رسول الله صلی الله علیه واله وسلم لی أسوه حسنه، وسیردی الجاهل رداءه عمله وسیعلم الکافر لمن عقبی الدار..

عصمنا الله وایاکم من المهالک والأسواء والآفات والعاهات کلها برحمته، فانه ولی ذلک والقادر علی ما یشاء وکان لنا ولکم ولیا وحافظا، والسلام علی جمیع الأوصیاء والأولیاء والمؤمنین ورحمه الله وبرکاته وصلی الله علی محمد وآله وسلم تسلیما.

«کمال الدین و تمام النعمه،ج۲، ص۷۸۷»

تحریفات آخرالزمانی در بازی Darksiders

متأسفانه در سال‌های اخیر بازی‌های رایانه‌ای به ابزاری مناسب برای بیان دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی برخی افراد خاص و افراطی تبدیل شده‌اند. آلوده کردن فضای سرگرمی با مفاهیم سیاسی و مذهبی، آن هم به منظور تلقین و گسترش ایدئولوژی خاص، کاری ناپسند و غیراخلاقی به شمار می‌رود.
در همین راستا در چند سال اخیر بازی‌های زیادی با مضامین ایدئولوژیک و مذهبی، بر اساس آموزه‌ها و داستان‌های موجود در کتب عهد جدید و قدیم ساخته و روانه بازار شده‌اند که در آن‌ها با دیدگاهی ویژه، به ارائه‌ی برداشتی خاص و تحریف شده از عقاید مذهبی گروه‌های مختلف پرداخته می‌شود. بازی Darksiders یکی از بازی‌هایی است که با مضمون آخرالزمانی و بر اساس دیدگاه‌هایاوانجلیکی ساخته و روانه‌ی بازار شده است. در این بازی سعی شده تا تعریفی جدید (و تحریف شده) از آپوکالیپس (نبرد خیر و شر در آخرالزمان) ارایه شود. بازیکن با انجام این بازی به وضوح با برخی از عناصر و مفاهیم کلیدی آپوکالیپس (هفت مهر، شیپورهای ویژه و...) و اسامی برخی افراد و موجودات خاص (چهار سوار آپوکالیپس، سامایل و...) آشنا می‌شود.
البته باید توجه داشت که داستان این بازی تحریف کامل مفهوم آپوکالیپس از دیدگاه مذهبی، و پیرو دیدگاهی است که طی چند سال اخیر هالیوود به رواج آن دامن زده است. طبق مفاهیم مذهبی،آپوکالیپس به نبرد مرگباری میان خیر و شر گفته می‌شود که در مکانی به نام صحرای مجدون روی می‌دهد (از همین رو به آن آرماگدون هم گفته می‌شود) و پس از آن، شرّ برای همیشه پایان یافته و خیر بر عالم حاکم می‌شود. توجه به این نکته بسیار مهم و حائز اهمیت است که این جنگ حتماً باید در صحرای مجدون واقع شود، در غیر این‌صورت به هیچ وجه نمی‌توان نام آپوکالیپس (یا به تعبیریآرماگدون ) را بر آن نهاد.
اما در مفهوم جدید ارائه شده از این واقعه توسط غرب، آپوکالیپس می‌تواند در هر مقطع از زمان و در هر مکان ممکن صورت گیرد و در ضمن، پایانی بر ظلم هم نباشد! در این دیدگاه مفهوم جدیدی به نامپسا آپوکالیپس هم شکل می‌گیرد که به ماجرای زندگانی انسان‌ها پس از آپوکالیپس و تلاش آن‌ها برای بازسازی جهان می‌پردازد! دیدگاهی که هیچ ارتباطی به مفهوم واقعی آپوکالیپس در منابع مذهبی ندارد.
در این بازی هم سعی شده تا دیدگاه دیگری در مورد آپوکالیپس ارایه شود. دیدگاهی که در آن نابودی نسل بشر به دست شیاطین و شروع نبردی سهمگین میان نیروهای خیر و شر آسمانی را پیش‌بینی می‌نماید.

 

و اینک آرماگدون! (بررسی و تحلیل داستان بازی)

 

از ابتدای زمان، ارتش بهشت و جهنم درگیر جنگی ناتمام با یکدیگر بوده‌اند.
* براساس این دیدگاه شیاطین و فرشتگان برای تصاحب بهشت در جنگی طولانی با یکدیگرند! در چنین دیدگاهی هیچ وظیفه‌ای برای فرشتگان متصور نشده‌اند و آن‌ها صرفاً نگهبانان بهشت معرفی می‌شوند و برای پاسداری از آن با شیاطین می‌جنگند!

Charred Council in Darksiders

طی این ماجرا و برای برقراری دوباره نظم و تعادل، پای انجمنی به نام «شورای سوخته» (Charred Council) به این جنگ باز می‌شود؛ نهادی که به وسیله‌ی قوانین باستانی به منظور حفظ نظم و تعادل تشکیل شده بود.
* توجه داشته باشید که در این روایت هیچ اثری از خداوند دیده نمی‌شود! نظم و تعادل عالم بالا بر هم خورده و هرج و مرج در آنجا موج می‌زند.
طبق قانون این شورا هر قدرت بررسی نشده بزرگی برای اصل عالم هستی تهدید به حساب می‌آمد.
* این دیدگاه بیانگر این موضوع است که هر از گاهی در عالم بالا قدرت‌هایی ظهور می‌کنند که ظهور آن‌ها خارج از اراده‌ی خداوند است و ممکن است برای ماهیت وجودی عالم خطرناک باشند! به همین علت شورایی برای نظارت و کنترل آن‌ها وجود دارد.
در این زمان بهشت و جهنم توافق کردند و به این قوانین احترام گذاشتند و بازوی اجرایی شورا، گروهی مخوف موسوم به چهار سوار شدند. در میان این غوغا اولین انسان‌ها خلق شدند.
* می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که برای خلق انسان‌ها برنامه‌ریزی خاصی صورت نگرفته بوده و خلقت آن‌ها در اوضاعی آشفته و نابسامان صورت گرفته است. شاید هم عالم، به هیچ‌وجه منتظر این مولود جدید نبوده و به یک‌باره از این خلقت غافلگیر شده!
شورا پیشگویی کرده بود که آن‌ها موجوداتی ضعیف اما زیرک هستند که روزی باعث تکامل تعادل می‌شوند.
* می‌بینید که ساکنان عالم بالا هیچ اطلاعاتی در مورد این مخلوق جدید ندارند و برای برنامه‌ریزی در مورد سرنوشت آن‌ها، به پیشگویی و گمانه‌زنی متوسل می‌شوند!
بدین ترتیب، سومین قلمرو، قلمروی انسان نام گرفت. پس از این ماجرا به دستور شورا، حقیقتی بین بهشت و جهنم جعل شد و از انسان پنهان گشت و پیمانی بر پایه هفت مهر بنا شد و قرار شد که هر زمان قلمروی انسان‌ها آمادگی شرکت در آخرین جنگ را پیدا کرد، این هفت مهر شکسته شوند. جنگی که تعادل را به ارمغان می‌آورد و سرنوشت نهایی سه قلمرو را مشخص می‌کند.
* توجه به این نکته ضروری است که در این بازی مدام از جنگ به عنوان عاملی برای برقراری تعادلیاد می‌شود و به آن وجهه‌ی توجیه‌پذیری داده می‌شود.

 

هزاران سال بعد...

 

نژاد بشر در آستانه‌ی نابودی قرار گرفته و دنیا به عرصه‌ی جنگی خونین میان بهشت و جهنم تبدیل شده است. فرشتگان و موجودات جهنمی در قالب گلوله‌های آتشین به زمین و ساختمان‌های شهرها برخورد می‌کنند و در همه جای دنیا نشانه‌های آغاز نبرد «آپوکالیپس» و «دوران آخرالزمان» دیده می‌شود.
* طبق پیشگویی‌ها این نبرد باید در صحرای مجدون رخ دهد، اما از آنجا که یک‌بار دیگر تعادل در عالم بالا از میان رفته، جنگ به صورت پراکنده در سراسر دنیا شکل می‌گیرد. پس این نبرد را با نبرد اصلی که در پیشگویی‌های کتب مقدس آمده اشتباه نکنید.

War in darksiders

در این میان «وار» (War)، یکی از «چهار سوار آپوکالیپس»، برای ابلاغ فرمان نبرد نهایی و یا همانآپوکالیپس وارد میدان جنگ می‌شود.
وار در مسیر خود به « آبادون » (Abaddon)، فرمانده فرشتگان بهشتی برخورد می‌کند و متوجه می‌شود که سه سوار دیگر آپوکالیپس به دنیا فرا خوانده نشده‌اند و «هفتمین مهر» هم هنوز باز نشده است و تمام وقایع پیش آمده دسیسه‌ی موجودی به نام « ویرانگر » (Destroyer) - (این نام دقیقاً مقابل نام خدا (Creator) آورده شده است)، حاکم جهنم، بوده و وار در نقشه‌ی او گرفتار شده است.
در همین حین « استراگا » (Straga) یکی از برگزیدگان ارتش ویرانگر، آبادون را در مقابل چشمان وار و « یوریل » (Uriel) - فرمانده دوم فرشتگان و جانشین آبادون - به قتل می‌رساند.
* سازندگان بازی، همانند اکثر کارگردانان فیلم‌های هالیوودی، برای فرشتگان الهی جنسیت قائل شده‌اند. بدین‌شکل که یوریل را فرشته‌ای مونث و آبادون را فرشته‌ای مذکر معرفی می‌کنند. این موضوع خلاف باور اسلام در مورد فرشتگان الهی است.
وار با استراگا درگیر می‌شود، اما او نیز به دست استراگا کشته شده و به «شورای سوخته» فرستاده می‌شود.
شورا پس از تشکیل جلسه‌ای اضطراری، وار را مسئول برهم خوردن تعادل میان بهشت و جهنم و البته نابودی نژاد انسان و رخ دادن آپوکالیپس پیش از موعد تشخیص می‌دهد و او را به مرگ و نابودی محکوم می‌کند. اما وار از شورا درخواست می‌کند تا فرصتی در اختیار او قرار دهند تا مسبّب اصلی مصیبت رخ داده را پیدا کرده و به شورا معرفی کند.
* نکته‌ی مهمی که در این بخش از داستان به آن اشاره می‌شود، نابودی کل بشر و ایجاد آپوکالیپس، پیش از موعد مقرر است. درست است که جنگ میان فرشتگان و شیاطین درگرفته، اما ظاهراً طبق یک پیمان سرّی، این دو گروه با یکدیگر توافق داشتند که نسل بشر را به کل نابود سازند! شاید آن‌ها از نقش بشر در آپوکالیپس اصلی واهمه داشته‌اند!

the watcher in darksiders

شورا با ذکر شرایطی خاص، با درخواست وار موافقت می‌کند. آن‌ها موجودی به نام « مراقب » (Watcher) را با وار همراه می‌کنند تا تمامی رفتارهای او را تحت‌نظر و کنترل داشته باشد. دلیل این رفتار شورا، عدم اعتماد آن‌ها به عملکرد وار و جلوگیری از خشم او برای انتقام‌جویی مطرح می‌شود. زیرا به نظر شورا این انتقام‌جویی می‌تواند دوباره تعادل جهان را برهم زند.
* نکته اینجاست که با وجود نابودی نسل بشر، هم‌چنان جهان در حالت تعادل قرار دارد.
با قبول شرط شورا، وار که تقریباً تمامی قدرت‌های خود را از دست داده بود دوباره به دنیا بازمی‌گردد و متوجه می‌شود که بازگشت او 100 سال به درازا کشیده و در این مدت نژاد انسان کاملاً نابود شده و نیروهای ویرانگر جهنمی کنترل دنیا را در دست گرفته‌اند.
وار با شیاطین و فرشتگانی که در زمین در حال نبرد با یکدیگر هستند وارد جنگ می‌شود و تعداد زیادی از آن‌ها را نابود می‌کند. سرانجام پس از کنکاش و جستجوی فراوان، وار با « سامایل » (Samael)، شیطان قدرتمندی که به دست ویرانگر در زمین اسیر شده بود مواجه می‌شود. سامایل از رازی مربوط به ویرانگر در «برج ملکوت» خبر می‌دهد و برای صحبت در مورد این راز شروطی قایل می‌شود. او از وار می‌خواهد که با نابودی چهار نگهبان اصلی و مورد اطمینان ویرانگر در زمین، قدرت‌های از دست رفته‌ی او را دوباره احیا کند تا او هم در عوض مسیر برج ملکوت را برای وار آشکار سازد. اما مراقب، وار را از انجام این کار منع می‌کند و به او هشدار می‌دهد که درصورت قدرتمند شدن سامایل دنیا با چالشی اساسی روبرو خواهد شد.
اما وار بی‌توجه به هشدارهای مراقب، تصمیم می‌گیرد چهار نگهبان را از بین ببرد. برای راحتی کار، سامایل به کمک وار می‌آید و برای مدت محدودی او را از اسارت مراقب می‌رهاند.
وار به سراغ چهار نگهبان اصلی و مورد اعتماد ویرانگر می‌رود و پس از کشتن آن‌ها، قدرت‌های سامایل را احیا کرده و او را از بند نجات می‌دهد.
سامایل (برخلاف رسم رفتار معمولی که از او انتظار می‌رود)، مسیر برج ملکوت را به وار نشان می‌دهد و وار به سمت برج رهسپار می‌شود. درون برج ملکوت، وار متوجه می‌شود که « عزرائیل » (Azrael)، (یکی از فرشتگان مقرّب) در بند شده و به همین دلیل نسل بشر در زمین از بین رفته و تعادل دنیای انسان‌ها به هم خورده است.
* از آنجایی که مرگ انسان‌ها زیر نظر عزرائیل صورت می‌گیرد و از قواعد خاصی پیروی می‌کند، اسارت عزرائیل موجب هرج و مرج در کشتار بشر و در نهایت نابودی نسل انسان شده است. به ناتوانی فرشتگان در مقابل شیاطین توجه کنید. راستی، خداوند در این زمان مشغول چه کاری است؟ چرا هیچ نامی از او در این بازی مشاهده نمی‌شود؟
وار، عزرائیل را از بند رها می‌سازد و او اقرار می‌کند که قصد داشته با کمک آبادون، آپوکالیپس را زودتر از موعد مقرر به راه اندازند (در اینجا یکبار دیگر به عصمت فرشتگان حمله شده و آن‌ها را به دور از عصمت، گرفتار در حبّ و بغض معرفی می‌کنند.) زیرا آن‌ها می‌ترسیدند که در اثر تأخیر در این کار، لشکر جهنم قدرت بیشتری پیدا کرده و لشکر بهشت از آن‌ها شکست بخورند. اما نقشه‌ی آن‌ها با مرگ آبادون با شکست مواجه شد.

Azrael in Darksiders

* ترس از این‌که لشکر خیر (آمریکا و هوادارانش) سرانجام از لشکر شرّ (کشورهای اسلامی و ایران) درآخرالزمان شکست بخورد، همواره یکی از دغدغه اصلی در بین پروتستان‌ها بوده است، زیرا بر اساس پیشگویی‌های موجود در کتب مقدس آن‌ها چنین اتفاقی رخ خواهد داد. به همین دلیل آن‌ها معتقدند که باید هر چه زودتر (زودتر از موعد مقرر - پایان جهان) جنگی بین لشکر خیر و شرّ رخ دهد (و بانی این جنگ، لشکر خیر باشد) تا از رشد و قدرتمند شدن لشکر شرّ در آینده جلوگیری شود. علت اصلی وقوع جنگ‌ها و بحران‌های خاورمیانه را در این نوع دیدگاه می‌توان جستجو کرد. (البته طبق بخش دیگری از این دیدگاه، نباید اجازه داد تا لشکر شرّ بتواند خود را مجهز به سلاح نماید، زیرا در این‌صورت ممکن است نبرد آخرالزمان آن‌گونه که پیشگویی شده شکل نگیرد و مسیح ظهور نکند! علت اصلی وقوع جنگ با عراق، افغانستان، لیبی و... ریشه در چنین تفکری دارد)
جالب این‌جاست که در این بازی، آن‌ها در آینده‌نگری افراطی خود تا حدی پیش می‌روند که مرگ فرمانده‌ی لشکر خیر (شاید رئیس جمهور آمریکا) را نیز پیشگویی می‌کنند و آن‌را عاملی برای شکست لشکر خیر و پیروزی لشکر شرّ و در نهایت بر هم خوردن تعادل دنیا معرفی می‌کنند. در چنین شرایطی باز هم جنگ! به عنوان عاملی مؤثر در برقراری مجدد تعادل در دنیا چاره‌ساز خواهد بود.
وار تصمیم می‌گیرد تا دوباره تعادل را به جهان بازگرداند. عزرائیل به وار توصیه می‌کند که برای بازگرداندن تعادل به جهان به سراغ « درخت دانش » (Tree of Knowledge) برود و از آن کمک بگیرد.
* درواقع درخت دانش اشاره به همان درختی است که آدم و حوا با خوردن میوه‌ی آن از بهشت رانده شدند. در اینجا به کاربرد این درخت در بهشت از دیدگاه دیگری پرداخته شده است.
وار، با مراقب معامله‌ای انجام می‌دهد و با کمک عزرائیل وارد بهشت می‌شود و به سراغ درخت دانش می‌رود.
او از طریق درخت دانش رویایی می‌بیند که در آن آبادون پس از کشته شدن، به جهنم منتقل می‌شود و در آنجا زنی ناشناس ( للیث - شیطانی که در ظاهر مار، آدم و حوا را فریب داد) به او پیشنهاد می‌کند که "برای همیشه خدمتکار بهشت باشد یا به جهنم حکومت کند."
آبادون هم دومین حالت را انتخاب می‌کند و به ویرانگر بدل می‌شود. با تبدیل آبادون به ویرانگر، او رسماً به عنوان نگهبان هفتمین مهر انتخاب می‌شود و به این ترتیب مکان هفتمین مهر افشا می‌شود. در ضمن پیشگویی اعلام می‌دارد که اقدام بعدی ویرانگر محاصره‌ی بهشت و نابودی آن است.
البته درخت دانش نکات مهم دیگر را نیز برای وار آشکار می‌سازد. وار متوجه می‌شود که شورای سوخته از قصد و نیت آبادون مطلع بوده و به همین دلیل تصمیم به نابودی او گرفته بود. اما از آنجایی که آن‌ها اجازه‌ی نابودی یکی از فرشتگان مقرّب را نداشته‌اند و فقط سواران آپوکالیپس (آن هم با اعلام نبرد آرماگدون) می‌توانستند فرشتگان را نابود کنند، نقشه‌ای طراحی کردند تا وار را زودتر از موعد مقرر به زمین احضار کنند.
آن‌ها با اجرای این نقشه، به دروغ وار را متهم به برهم‌زدن تعادل می‌کنند و سپس برای پاک کردن این بدنامی، از او می‌خواهند که ویرانگر را نابود کند.
* باز هم بی‌اعتمادی، دروغ‌گویی و دسیسه‌چینی، یکی از خصلت‌های خداگونه‌ها معرفی می‌شود. اندیشه‌ای که در برخی بازی‌های دیگر نیز به آن دامن زده می‌شود.

Armageddon Blade Darksiders

پس از آگاهی از این موضوع، ناگهان وار در رویا، خودش را می‌بیند که با شمشیری پشتش شکافته شده و کشته می‌شود. وار پس از آگاهی از پیشگویی‌ها به نزد عزرائیل باز می‌گردد و همه‌ی ماجرا را برای او تعریف می‌کند. عزرائیل به وار توضیح می‌دهد، شمشیری که در رویا دیده شمشیر آرماگدون(Armageddon Blade) نام داشته و شمشیری است که توانایی نابودی ویرانگر و باز کردن مهر هفتم را دارد. اما این شمشیر سال‌ها پیش توسط ویرانگر نابود شده و تکه‌های آن در سراسر جهان پخش شده است. وار تصمیم می‌گیرد که قطعات شمشیر را بیابد و دوباره شمشیر آرماگدون را بازسازی کند.
وار که برای پیدا کردن قطعات شمشیر آرماگدون مصمم شده بود، در ادامه‌ی مأموریتش با یوریلروبرو می‌شود و نبردی مرگبار بین آن‌ها درمی‌گیرد. اما سرانجام وار موفق به شکست یوریل می‌شود و برخلاف اصرارهای بیش از حد مراقب، از کشتن وی صرف‌نظر می‌کند. او به یوریل در مورد ماهیت واقعی ویرانگر و ماجرای آبادون توضیح می‌دهد و او را از همه‌ی وقایع آگاه می‌سازد.
یوریل پس از شنیدن این موضوع بسیار خشمگین می‌شود و با لشگری که در اختیار دارد به جنگ ویرانگر می‌رود و طبق پیشگویی درخت دانش، شکست می‌خورد. در همین حین وار هم موفق می‌شود تکه‌های شمشیر آرماگدون را جمع‌آوری کرده و دوباره آن را بازسازی نماید.
سرانجام وار با ویرانگر روبرو می‌شود، او به وار پیشنهاد می‌دهد که به ارتش جهنم ملحق شود. اما وار پیشنهاد ویرانگر را قبول نمی‌کند و با او وارد جنگ می‌شود. در نهایت وار موفق می‌شود چهره‌ی شیطانی ویرانگر را نابود کند و با آبادون واقعی درگیر شود. در یک درگیری مرگبار، وار، آبادون را نیز نابود می‌کند. سپس به سراغ هفتمین مهر می‌رود و تصمیم می‌گیرد آن‌را باز کند، اما مراقب، مانع این کار می‌شود. او متوجه شده بود که وار قصد دارد با احیای قدرتش به سراغ شورای سوخته برود و به قصد انتقام، آن‌ها را نابود کند (موردی که در بازی God of War هم شاهد آن بودیم، انتقام از خدایان و یا خداگونه‌ها)
درست در لحظاتی که فکر می‌شد وار تسلیم قدرت‌های مراقب شده است، طبق پیشگویی‌های درخت دانش، یوریل شمشیر آرماگدون را در پشت وار فرو کرده و با یک ضربه، هفتمین مهر را می‌گشاید. این کار باعث می‌شود که وار دوباره قدرت‌هایش را به دست آورد و از بند مراقب رهایی یابد.
وار از موقعیت پیش آمده استفاده می‌کند و مراقب را می‌کشد. پس از جدایی وار از یوریل، او به وار خاطرنشان می‌کند که از این پس همه‌ی فرشتگان و شیاطین به خاطر خیانت به شورای سوخته به دنبال او خواهند بود. او به وار می‌گوید که در این نبرد تنهاست و نیاز به کمک دارد، در این هنگام سه شهاب گداخته از آسمان فرود می‌آیند و خبر از آمدن سه سوار آپوکالیپس دیگر می‌دهند...

چرا نام علی (ع) در قرآن نیامده است؟

 مذهبی

اینکه چرا نام امام علی (ع) در قرآن ذکر نشده است، سوالی است که بارها شنیده شده و ذهن افراد را درگیر خود کرده است و بعضا دستمایه شبهه افکنان و غرض ورزان شده است؛ از این رو با محمدعلی موحدی، محقق و پژوهشگر علوم اسلامی در این باره به گفتگو پرداخته ایم که در ذیل می آید:

اگر حضرت علی (ع) جانشین پیامبر (ص) است، چرا نامی از ایشان در قرآن نیامده است؟

این سوال زیاد پرسیده می شود اما باید گفت فرض این سوال از اساس صحیح نبوده و نمی توان گفت که نام ایشان در قرآن نیامده است بلکه طبق راویت حفص از عاصم که قرآن مکتوب مطابق آن نگاشته شده، اندیشمندان شیعه و اهل تسنن یک آیه را روایت کردند که نام حضرت (ع) در آن عنوان شده است و سوای آن، روایات، روایات متعددی از بزرگانی مانند شیخ صدوق، ابن شهر آشوب و عده کثیر دیگری موجود است که در مقام نظر حکم به این موضوع می کنند.

کدام آیه است که نام حضرت علی (ع) در آن ذکر شده است؟

آیه ۵۰ سوره مبارکه مریم:” وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و به آنان از رحمت خود [چیزها] بخشیدیم و بر ایشان نامی نیک و آوازه ای بلند بر جای گذاشتیم.”

اما ماجرا در این آیه به این ترتیب است که حضرت ابراهیم (ع) از خداوند لسان صدقی را می خواهد که در آیه ۸۴ سوره شعرا به آن اشاره شده است” وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ” و استجابت آن در آیه ۵۰ سوره مریم ذکر می شود. استجابت این دعا نه تنها برای ابراهیم(ع) بلکه برای اسحاق(ع) و یعقوب(ع) و البته به نظر می رسد تمام پیامبران صورت گرفت. اما روایت در این زمینه بسیار است و در منابع شیعه، چهارده روایت، در منابع اهل تسنن یک روایت و در منابع زیدیه یک یا دو روایت پیرموان این موضوع به چشم می خورد.

به چند روایت در این زمینه اشاره بفرمایید.

روایت صحیح السند شیخ صدوق در کمال الدین:

حدثنی أبی و محمدُ بن الحسن (رضی الله عنهما) قالا: حدثنا سعدُ بن عبد الله، عن یعقوبَ بن یزید، عن محمدِ بن أبی عُمَیر، عن هِشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: … ثم غاب إبراهیم علیه السلام الغیبه الثانیه حین نفاه الطاغوت عن مصر فقال: (وأعتزلکم وما تدعون من دون الله وأدعوا ربی عسى ألّا أکون بدعاء ربی شقیا) فقال الله تقدس ذکره بعد ذلک – (فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله وهبنا له إسحق ویعقوب وکلا جعلنا نبیا ووهبنا لهم من رحمتنا وجعلنا لهم لسان صدق علیا[مریم/۴۹و۵۰]) – یعنی به علی ابن أبی طالب علیه السلام لأن إبراهیم علیه السلام کان قد دعا الله عز وجل أن یجعل له (لسان صدق فی الآخرین[الشعراء/۸۴]) فجعل الله عز وجل له ولإسحاق ویعقوب (لسان صدق علیا) یعنی به علیا علیه السلام.

ترجمه: پس از آنکه ابراهیم(ع) برای دومین بار از مصر خارج شد و غیبت نمود، گفت:«و از شما و [از] آنچه غیر از خدا مى‏خوانید، کناره مى‏گیرم و پروردگارم را مى‏خوانم. امیدوارم که در خواندن پروردگارم ناامید نباشم.» (مریم/۴۸) پس خداوند بعد از این دعای ابراهیم(ع) فرمود: «و چون از آنان و [از] آنچه به جاى خدا مى‏پرستیدند، کناره گرفت، اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و هر کدام را پیامبر گردانیدیم. (مریم/۴۹) و از جانب رحمتان بدانها بخشیدیم و برای ایشان لسان صدقی قرار دادیم که علی(ع) است.» [حضرت صادق(ع) پس از عبارت (وجعلنا لهم لسان صدق علیّاً) فرمودند:«یعنی به علیاً علیه السلام.» [و این جمله بدین معناست که] یعنی خداوند از آن لفظِ (علیّاً) علی(ع) را قصد کرده است. زیرا ابراهیم(ع) از خداوند خواسته بود که برای او در میان آیندگان زبان راستینی قرار دهد. پس خداوند عزوجل برای او و اسحاق و یعقوب لسان صدقی را قرار داد که «علی» است، یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام است.

روایت صحیح السندِ علی بن ابراهیم در تفسیر قمی

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر «القمی» روایتی را از امام حسن عسگری(ع) نقل می کند:”وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا یعنی أمیرالمؤمنین علیه­السلام. حدّثنی بذلک أبی عن الحسن بن علی العسکری ‏علیه­السلام( تفسیر القمی، ج۲ ص ۵۱، ذیل آیه ۵۰ از سوره مریم)

در  منابع اهل سنت:

حاکم حسکانی از مفسران بنام اهل تسنن در کتاب «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» حدیثی را ذکر می کند که به نوعی به شأن نزول این آیه اشاره دارد:

پیامبر (ص) فرمودند: آن شب که مرا به معراج بردند، جبرئیل مرا با بال راست خود حمل کرد به من گفته شد که چه کسى را جانشین خود براى اهل زمین قرار دادى؟ گفتم: بهترین اهل آن على بن ابى طالب (ع) برادرم و دوستم و دامادم و پسر عمویم را. گفته شد: اى محمد (ص)! آیا او را دوست دارى؟ گفتم: آرى اى پروردگار جهانیان. به من گفته شد: او را دوست بدار و امت خود را به دوست داشتن او امر کن، همانا من على اعلى هستم و نام او را از نام‏هاى خود مشتق کردم و او را على نامیدم، پس جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مى‏رساند و به تو مى‏گوید: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: « وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا، وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و بخشیدیم به ایشان از جانب رحمتان و قرار دادیم برای ایشان لسان صدق که علی(ع) است».(الحافظ الحاکم الحسکانی ، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏۱، ص: ۴۶۳)

هم چنین علامه شهاب الدین شافعی نیز چنین روایتی را نقل می کند:

العلامه شهاب الدین أحمد الشیرازی الحسینی الشافعی(من علماء المخالفین) قال: و عن علاء بن فضیل قال: سألت أبا عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام عن هذه الآیه (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا). قال : هو(بی شک «هو» در این عبارت به اقربِ مراجع یعنی «علیا» باز می گردد.) علی بن أبی طالب علیه السّلام(توضیح الدلائل ص ۱۶۴)

با این توصیف حتی اما اگر فرض را بر این بگذاریم که نام آن حضرت (ع) به طور کلی در قرآن نیامده یا واضح ذکر نشده یا چرا تصریح به خلافت ایشان نشده، باید گفت آیات فراوانی برای اثبات امامت ایشان موجود است، اما اینکه نام ایشان و حتی سایر ائمه معصومین (ع) در قرآن ذکر نشده به این دلیل است که اگر این اتفاق می افتاد، انگیزه ای برای منافقان و مخالفان به وجود می آمد تا دست به تحریف قرآن بزنند و در نتیجه قرآن امروز از آن اعتبار خود بی بهره باشد یا اساسا قرآن را از ریشه انکار کنند!

صحت این ادعا موضوعی است که بخاری آن را شش تا هفت نوبت در کتاب صحیح خود ذکر کرده و اشاره می کند که زمانی که پیامبر(ص) در بستر بیماری بودند در روز پنجشنبه کاغذ و قلمی طلب کردند تا وصیت نامه ای بنویسند، خلیفه دوم مقابل این کار پیامبر(ص) می ایستد و ایشان را به هذیان گویی متهم می کند!

بنابراین این افرادی که حاضر شدند برای رسیدن به مقصد خود، سخن پیامبر(ص) را بی اعتبار جلوه دهند، اگر پیامبر (ص) وصیت نامه ای مرقوم می کردند باز در معرض اتهام هذیان قرار می گرفتند و این کار فایده ای نداشت، بلکه می توان گفت اگر وصیتنامه با آن شرایط اتهام نوشته می شد، زائده و آسیبی به وجود می آمد و آن عبارت بود از اینکه همان افراد چه بسا بخش های دیگری از سخنان و روایات پیامبر(ص) را با این بهانه که مثلا فلان روز پیامبر (ص) عصبانی بوده و این حرف را زده یا روز دیگر ایشان حال خوبی نداشته و بیمار بوده، از اعتبار می انداختند. بنابراین یکی از دلایلی که پیامبر(ص) از نوشتن وصیت نامه منصرف شد، این بود که باب تهمت به سخنانشان باز نشود و این وصیت نامه نه تنها فایده نداشت، بلکه در آن شرایط آسیب می رساند که می توانست حتی تا پای بی اعتبار کردن قرآن و تحریف آن پیش رفته و امروز ما به غیر از مساله امامت، باید بر سر موضوع عدن تحریف قرآن هم بحث می کردیم.

این سخن شما با عدم قدرت خدا در تضاد نیست؟ آیا نمی توان گفت طبق آیه ۹ سوره حجرات که می فرماید:” إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون؛ ما این قرآن را که مایه تذکر است نازل کردیم، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهیم کرد” می شد نام حضرت (ع) در قرآن ذکر شود و خود خدا از تحریف آن جلوگیری کند؟ به عبارت دیگر آیا خدا این قدرت را نداشت که در صورت ذکر نام علی (ع) در قرآن از تحریف آن جلوگیری کند؟

در این که خدا اراده کرده است تا قرآن تحریف نشود، شکی نیست اما ذات اقدس الهی برای تحقق اراده خود اسباب و عللی می چیند و مجرای اراده خدا برای اینکه تخریف تحقق پیدا نکند، این است که آیات حساسی که مخالفان و منافقان را تحریک می کند، به طور مستقیم در قرآن ذکر نکند؛ در واقع استراتژی و اسباب خدا همین است. از طرفی چون تحریف هزینه بردار است و منافقان قطعا در این زمینه با مخالفت امت روبه رو می شوند و تا مجبور به این کار نشوند دست به تحریف نمی زنند، اگر آیه ای نازل می شد که مجبور به تحریف می شدند، این کار را می کردند. اما خدا دست مردم را نمی بندد و از سوی دیگر به گونه ای آیه نازل نمی کند که انگیزه ای برای تحریف به وجود آید.

خبرگزاری شبستان

۹ سکانس از دختر زیبایی که پیر شد!!!

سکانس اول:

دختر بچه که بودم، دختران زیبای جوان رو که می دیدم خیلی حسرت می خوردم. دوست داشتم زود به سن و سال اونها برسم تا بتونم خودمو به رخ همه بکشم. بتونم زیبایی خودمو نشون بدم. برنامه های ماهواره ای هم تأثیر زیادی روی من گذاشته بود. زنان و دختران توی ماهواره همیشه عزیز و نور چشم بودند و مدام ازشون فیلم و تصویر پخش می شد….

سکانس دوم:

وقتی به زیبایی رسیدم و بر و رویی پیدا کردم، به خاطر نوع لباس پوشیدنم خیلی مورد توجه بودم، اینقدر جلوه داشتم که ناخودآگاه پسرا و مردای زیادی که با من برخورد داشتند، نمی تونستند حرفی نزنند. خیلی از پسرا در کوچکترین برخورد سعی می کردند نظرم رو جلب کنند و رابطه دوستانه برقرار کنند. متلک شنیدن هم شده بود کار هر روزم…

جوان بودم و لذت می بردم از اینکه می دیدم چشم ها به من توجه دارن، خوشم می آمد که مورد توجه باشم. بنابرین سعی می کردم تنگ ترین و کوتاهترین لباس ها رو انتخاب کنم و با غلیظ ترین آرایش بیام بیرون…

سکانس سوم:

خوشگلی هم شده بود واسه من دردسر. دوستام خیلی بهم توصیه می کردند فقط سوار تاکسی بشم و یا از اتوبوس خط واحد استفاده کنم. بعضی وقت ها خبرهای حوادث جدید رو که از سایت ها می خوندم از اینکه این بلاها سر خودم بیاد می ترسیدم. ولی اینها باعث نمی شد خودم رو آرایش نکنم و یا تو لباس پوشیدنم تغییری بدم. تو تردد توی خیابون و جاده ها آرامش نداشتم و نمی شد یه روز بدون متلک شنیدن و درخواست دوستی نداشتن به دانشگاه برسم. تو دانشگاه هم که درس و مشقم شده بود دل دادن و قلوه گرفتن…

نه پسرای کلاس آرامش داشتند و می تونستند با تمرکز درس بخونند و نه من… مدام حواسمون پرت همدیگه بود…

سکانس چهارم:

به خاطر خوشگلیم خواستگار زیاد داشتم. هر روز تقریبا این مراسم خواستگاری تو کوچه، خیابون و یا دانشگاه انجام می شد و نتیجه اش ناز کردن من بود. مونده بودم به کدوم روی خوش نشون بدم. آخه همه زیبایی منو می دیدند و بدون اینکه شرایط دیگه رو بسنجند می اومدند اظهار عشق می کردند. آخه درس خوندن بهترین کاری بود که همه طرف حسابهام بلد بودند انجام بدهند، فقط چون حس می کردند دوستم دارند می اومدند و سرآپایی خواستگاری می کردند…

گذشت تا با آرمین آشنا شدم، یه پسر خوشتیپ و از خانواده ثروتمند، خودشو برام می کشت، مدام جلو راهم سبز شد تا دلم رو برد…

سکانس پنجم:

چشمان آرمین انگار تو گلچین کردن دخترای زیبا مهارت خاصی داشت. انگار شغلش دیدن و پسندیدن بود و این خیلی عذابم می داد. من خیلی بیشتر از قبل به خودم می رسیدم ولی انگار تو بازار و کوچه و خیابون، تنوع جنس دختران، بیشتر از من برای آرمین بود…

احساس اینکه زیبایی من در چشم آرمین جلوه ای نداره ناراحتم می کرد، هر وقت با کسی در حال صحبت کردن می دیدمش از دستش عصبانی می شدم، خونه شده بود جهنم، و من در این جهنم در حال سوختن…

سکانس ششم:

دیگه نگاه مردم برام مهم نیست. حالا فهمیدم دیده شدن و پسندیده شدن و زیبایی زیاد مهمترین عامل بر هم زننده آرامش در زندگی من بوده. یکی از دوستام حرف جالبی زد، گفت: خیلی ها با نگاه به قیافه تو و خوشگلی تو، زیبایی و خوبی همسرشون رو فراموش کردند، حالا هم خیلی ها با نشون دادن خودشون به شوهرت، تو رو از چشم شوهرت می اندازند، این حکایت همون” از هر دست بگیری از همون دست پس می دی”، هست….

سکانس هفتم:

جلوی آینه ایستادم و خودمو تو سن ۴۵ – ۵۰ سالگی خوب نگاه می کنم. یادم میاد از زیبایی خیره کننده ای که حالا هیچی ازش نمونه جز حسرت…

دیگه هیچ لوازم آرایشی تو دنیا نمی تونه منو به شکل قبلیم برگردونه. من موندم و حسرت اون پسندیده شدن هایی که دیگه هیچی ازش نمونده بود. من که عادت داشتم همیشه برای دیگران خودمو درست کنم، حالا دیگه کاری برای انجام دادن نداشتم. تو جامعه هم انگار نگاه مردم با چندشی مشمئز کننده همراه شده، دیگه خودم هم از خودم متنفرم…

سکانس هشتم:

تازه فهمیدم همه این مدت ها یکی با من بوده که نمی خواسته من زندگیم اینجوری باشه. منو واسه خودم می خواسته و زشتی و زیبایی ظاهری من براش مهم نبوده…خدایی که هیچ کجا، نه در قرآن کریم، و نه در زبان اولیا و اوصیا و رسولانش کارهای منو قبول نداشته و اون رو گناه می دونسته…

نمی دونم توبه من قبول میشه یا نه؟

اگر توبه کنم، خدا بهم نمیگه: خیلی ها به خاطر دیدن تو به گناه افتادند و خیلی ها به انحراف رفتند و از کار و فعالیت و ساخته شدن روح و جانشون موندن، برو که توبه تو قبول نیست و اهل آتشی….؟

 امروز که تو این سن و سال تنها شدم و هیچ چشمی خریدار من نیست و هیچ دلی برای من نمی تپد، انگار جلوه گری و فخر فروشی دخترکان جامعه را به چشمی دیگر نگاه می کنم، دخترکانی که به زودی به شرایط من می رسند و از همه اون خواسته شدن ها، فقط حسرتی غمبار بر دلشون می مونه…

و سکانس سانسور شده:

هیچ لذتی از زندگی نبردم، حتی آن موقع که خدای قلب های مردان و پسران شهوت پرست جامعه بودم…

حتی آن موقع که عشق رسیدن به من، و نگاه کردن به من، حسرت دل خیلی ها بود….

کاش جور دیگری زندگی می کردم، همان گونه که خدایم می خواست….